ن کامله (به روایت اهل سنت عمری)
محمد بن جریر طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
حدثنی المثنى قال، حدثنا آدم العسقلانی قال، حدثنا شعبة قال، حدثنا عمرو بن مرة قال، سمعت مرة الهمدانی یحدث، عن أبی موسى الأشعریّ قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: کمل من الرّجال کثیرٌ،ولم یکمل من النساء إلا مریم، وآسیة امرأة فرعون، وخدیجة بنت خویلد، وفاطمة بنت محمد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از مردان افراد زیادی به کمال رسیدند، ولی از ن جز مریم و آسیه زن فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه دختر محمد (علیهم السلام) به کمال نرسیدند.
جامع البیان فی تفسیر القرآن، تالیف طبری، جلد ۵، صفحه ۳۹۵، چاپ دار هجر
نامهای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (به روایت اهل سنت عمری)
محمد عبد الله عقیل زاده از علمای معاصر اهل سنت عمری مینویسد:
او غیر از نام فاطمه به نام ها و لقبهای دیگری مانند: زهراء، بتول، صدیقه، مبارکه، طاهره، راضیه، مرضیه، محدثه، ام النبی، و ام ابیها معروف است که همه این نامها و القاب دلیلی بر اخلاق پسندیده، و مقام عالی او هستند.
او به زهرا» معروف بود (زهرا به معنی روشنی است و به کسی گفته میشود که رنگ سفید و چهره درخشانی داشته باشد.) چون وقتی به نماز میایستاد همانند ماه میدرخشید.
و او را بتول» نامیدهاند، که به معنای پاکدامن و تارک دنیا است.چون خداوند او را در پاکدامنی و بزرگواری غیر از ن دیگر گردانیده بود و کسی همانند او در رو گردانیدن از دنیا و عبادت خدا وجود نداشت.
صدیقه» به معنای بسیار راستگو؛ آنکه گفتار و رفتارش یکسان و همیشه نیکوکار باشد.
مبارکه» به معنای صاحب خیر و با برکت.
طاهره» به معنای با عفت و پاکیزه از هر صفت ناپسند.
راضیه» به معنای خشنود از زندگی و کار خود در دنیا و راضی از ثواب و مقام خود در آخرت.
مرضیه» به معنای شخص مورد رضایت خداوند متعال.
محدثه» به معنای روایت کننده و خبر دهنده و کسی که به آسانی سخن پرمعنا میگوید.
ام النبی و ام ابیها» به معنای مادر پدرش است. در حدیثی صحیح از رسول الله، صلی الله علیه و [آله] و سلم، روایت شده که فاطمه را به این کنیه یاد میکرد و در سبب نامیده شدن حضرت فاطمه به ام ابیها نقل شده که چون رسول الله بر فاطمه بنت اسد، زن عمویش، ابو طالب و مادر حضرت علی، رضی الله عنه، دل نهاده بودند، چون برای حضرت مانند یک مادر زحمت کشیده بود، به همین خاطر بعد از وفاتش بسیار ناراحت و غمگین شدند؛ اما وجود دختر خود فاطمه را وجود فاطمه بنت اسد، رضی الله عنهما، میدانست؛ همانطور که شخص بر پسر خود، نام پدر و پدربزرگ خود را میگذارد و بعدها از روی محبت میگوید: این پدر یا پدربزرگم است.
والله سبحانه و تعالی اعلم و احکم»
زندگی نامه حضرت فاطمة اهرا رضی الله تعالی عنها، تالیف محمد عبد الله عقیل زاده، صفحه ۲۴-۲۵
تحریف فضیلتی از فضائل حضرت زهرا و خدیجه سلام الله علیهما توسط ابن کثیر دمشقی
محمد بن جریر طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
حدثنی المثنى قال، حدثنا آدم العسقلانی قال، حدثنا شعبة قال، حدثنا عمرو بن مرة قال، سمعت مرة الهمدانی یحدث، عن أبی موسى الأشعریّ قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: کمل من الرّجال کثیرٌ،ولم یکمل من النساء إلا مریم، وآسیة امرأة فرعون، وخدیجة بنت خویلد، وفاطمة بنت محمد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از مردان افراد زیادی به کمال رسیدند، ولی از ن جز مریم و آسیه زن فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه دختر محمد (علیهم السلام) به کمال نرسیدند.
جامع البیان فی تفسیر القرآن، تالیف طبری، جلد ۵، صفحه ۳۹۵، چاپ دار هجر
ابن کثیر دمشقی از علمای بزرگ اهل سنت عمری برای اینکه فضائل اهل بیت را حذف و تحریف کند در تفسیر خود دقیقا همین روایت را با همین سند نقل میکند و نام حضرت خدیجه و حضرت زهرا سلام الله علیهما را از روایت حذف میکند.
تفسیر القرآن العظیم، تالیف ابن کثیر دمشقی، جلد ۲، صفحه ۴۱، چاپ دار الطیبة
حذف نام آن دو حضرت از روایت جز خباثت و ناصبیگری و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام چه دلیلی میتواند داشته باشد؟!
علامت عمر
ابن خلکان از علمای اهل سنت عمری مینویسد:
وذكر أبو الفتح ابن جني النحوي - المقدم ذكره - في بعض مجاميعه أن الشريف الرضي المذكور أحضر إلى ابن السيرافي النحوي وهو طفل جدا لم يبلغ عمره عشر سنين فلقنه النحو، وقعد معه يوما في حلقته ، فذاكره بشيء من الإعراب على عادة التعليم، فقال له: إذا قلنارأيت عمر فما علامة النصب في عمر فقال له الرضي: بغض علي؛ فعجب السيرافي والحاضرون من حدة خاطره.
شریف رضی (رحمه الله) را در حالی که کودکی بیش نبود و کمتر از ۱۰ سال سن داشت، جهت یادگیری نحو و ادبیات عرب نزد ابن سیرافی یکی از معروف ترین عالمان نحو و ادبیات عرب بردند. روزی استاد در جلسه درس و در حضور دانش آموزان و طبق معمول سوالاتی درباره ادبیات عرب مطرح نمود و از شاگردانش پرسید: هنگامی که میگوییم : رأيت عمر» علامت نصب عمر چیست؟ شریف رضی در پاسخ استادش گفت: بغض و دشمنی حضرت علی (علیه السلام). ابن سیرافی و همه حاضران از تیزهوشی شریف رضی تعجب کردند.
وفیات الاعیان، تالیف ابن خلکان، جلد ۴، صفحه ۴۱۶، چاپ دار صادر
ن کامله (به روایت اهل سنت عمری)
محمد بن جریر طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
حدثنی المثنى قال، حدثنا آدم العسقلانی قال، حدثنا شعبة قال، حدثنا عمرو بن مرة قال، سمعت مرة الهمدانی یحدث، عن أبی موسى الأشعریّ قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: کمل من الرّجال کثیرٌ،ولم یکمل من النساء إلا مریم، وآسیة امرأة فرعون، وخدیجة بنت خویلد، وفاطمة بنت محمد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از مردان افراد زیادی به کمال رسیدند، ولی از ن جز مریم و آسیه زن فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه دختر محمد (علیهم السلام) به کمال نرسیدند.
جامع البیان فی تفسیر القرآن، تالیف طبری، جلد ۵، صفحه ۳۹۵، چاپ دار هجر
اعتراف ابن قتیبه دینوری به دفن شبانه حضرت زهرا علیها السلام
ابن قتیبه دینوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
حَلَفَتْ لَا تُكَلِّمُهُ أَبَدًا، وَأَوْصَتْ أَنْ تُدْفَنَ لَيْلًا، لِئَلَّا يَحْضُرَهَا، فَدُفِنَتْ لَيْلًا.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم یاد کرد که دیگر با ابو بکر سخن نگوید و وصیت نمود شبانه دفن شود تا مبادا ابو بکر در تشیع جنازه ایشان شرکت کند؛ و شبانه دفن شد.
تأویل مختلف الحدیث، تألیف این قتیبه دینوری، صفحه ۴۲۷، چاپ المکتب الاسلامی
برگشت خورشيد به خاطر امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
ولی الله محدث دهلوی (از علمای بزرگ اهل سنت عمری) در کتاب اذاله الخفاء یک سند طولانی که منتهی به فاطمه دختر حسین (علیهما السلام) از اسماء بنت عمیس میشود روایت نموده که گفت: باری سر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بغل حضرت علی (علیه السلام) گذاشته بود و به آن حضرت وحی نازل میشد. هنگامی که سنگینی از رسول خدا زائل شد. به من فرمود: ای علی! آیا نماز فرض را خواندی؟ گفتم نه، فرمود: بار الها تو میدانی که او مشغول کار تو و پیامبرت بوده است پس خورشید را برای او برگردان، خورشید به دنبال خود برگشت آن حضرت نماز گذارد، سپس غروب کرد.
و باز در یک سند دیگر که به روایت فاطمه بنت حسین (علیهما السلام) از اسماء بنت عمیس میرسد، آورده که گفته است: هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل میشد، سنگینی نزدیک به بیهوشی به آن حضرت دست میداد، یک روز بر آن حضرت وحی نازل میشد در حالی که سر ایشان در بغل حضرت علی (علیه السلام) بود، نزدیک بود خورشید غروب کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سرش را بلند نموده، پرسید: آیا نماز عصر را خواندی، ای علی؟ گفتم خیر. یا رسول الله! پیامبر از خدا خواست تا خورشید را به عقب برگرداند، خورشید به فرمان خداوند به عقب برگشت، تا این که نماز عصر را ادا کرد. پس من خورشید را بعد از غروب دیدم هنگامی که به عقب برگشت.
حافظ جلال الدین سیوطی در جزء کشف الابس عن حديث رد الشمس» گفته است: به درستی که حديث برگشت خورشید، معجزهای از معجزات پیامبرمان بود، که آن را ابو جعفر طحاوی و دیگری صحیح دانسته است.
اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، تألیف امین الله کریمی (از مفتیان اهل سنت عمری تایباد)، صفحه ۶۶-۶۷
تنها جواز عبور از صراط، ولایت امیر المومنین علیه السلام است (به روایت اهل سنت عمری)
محب الدین طبری از علمای اهل سنت عمری به نقل از کتاب اربعین حاکمی روایت کرده است:
وعن علي قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إذا جمع الله الأولين والآخرين يوم القيامة ونصب الصراط على جسر جهنم ، ما جازها أحد حتى كانت معه براءة بولاية علي بن أبي طالب. خرجه الحاكمي في الأربعين.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آن هنگام که خداوند اولین و آخرین را در روز قیامت گرد هم میآورد و پل صراط بر روی جهنم نصب میگردد، هیچ کس از آن عبور نمیکند مگر آنکه جوازی با ولایت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) با خود همراه داشته باشد.
الریاض النضرة، تألیف محب الدین طبری، جلد ۳، صفحه ۱۳۰، چاپ دار الکتب العلمیة
حضرت زهرا علیها السلام پاره تن، روح و قلب پیامبر صلی الله علیه و آله
ابن صباغ مالکی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
وروي عن مجاهد قال : خرج النبيّ صلى الله عليه و آله وهو آخذ بيد فاطمة فقال : من عرف هذه فقد عرفها ، ومن لم يعرفها فهي فاطمة بنت محمّد ، وهي بضعة منّي ، وهي قلبي وروحي الّتي بين جنبيَّ ، فمن آذاها فقد آذاني ، ومن آذاني فقد آذى اللّه .
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله دستان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را گرفت و فرمود: هر کس او را نمیشناسد الآن بشناسد، و هر کس نمیداند او کیست بداند که او فاطمه دختر من و پاره تن من است. او قلب من است. او روح میان دو پهلوی من است. هر کس او را بیازارد، مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است.
الفصول المهمة فی معرفة الائمة، تألیف ابن صباغ مالکی، جلد ۱، صفحه ۶۶۴-۶۶۵
اعتراف محمد بن قاسم جسوس (از علمای اهل سنت عمری) به نزول آیهی تطهیر تنها در شأن اهل کساء علیهم السلام
محمد بن قاسم جسوس از فقهای مالکی مذهب اهل سنت عمری است که معترف است که بر اساس احادیث مربوط به آیهی تطهیر، مراد از این آیه تنها اهل کساء هستند. او مینویسد:
فجاء الحسن بن علی فأدخله ثم جاء الحسین فدخل معه ثم جاءت فاطمة فأدخلها ثم جاء علی فأدخله ثم قال انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا و فی ذلک اشارة انهم المراد بأهل البیت فی آیة و صح انه صلی الله علیه و سلم جعل علیهم کساء و قال اللهم هؤلاء أهل بیتی و خاصتی أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا فقالت أم سلمة و أنا معهم فقال انک علی خیر .
پس حسن بن علی (علیهما السلام) آمد و او را داخل [کساء] کرد و سپس حسین (علیه السلام) آمد و او را نیز با خودش وارد ساخت و سپس فاطمه (علیها السلام) آمد و او را نیز وارد کساء ساخت و سپس علی (علیه السلام) آمد او را نیز وارد کساء کرد و سپس گفت: بیگمان، خدا اراده کرده است تا ناپاکی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند» و در این اشارهای است بر این که این افراد همانهایی هستند که منظور از اهل بیت در آیه هستند و در حدیث صحیح از پیامبر است که ایشان کساء را بر آنان قرار دادند و گفتند خدایا اینان اهل بیتم و نزدیکانم هستند. پلیدی و رجس را از آنان پاک کن و آنان را مطهر و پاک ساز. پس ام سلمه گفت: آیا من نیز با آنان هستم؟ پیامبر فرمود: تو بر مسیر خیر هستی.
الفوائد الجلیة البهیة علی الشمائل المحمدیة، تألیف محمد بن قاسم جسوس، صفحه ۸۲، چاپ مطبعة الجمالیة
همانطور که ملاحظه میکنید این عالم مالکی مذهب صراحتا اعتراف میکند که مراد از اهل البیت» در آیهی تطهیر تنها اهل کساء علیهم السلام هستند. انهم المراد» یعنی تنها آنان منظور آیه هستند. خبر معرفه شده و نشان دهندهی حصر خبر در مبتداست.
جایگاه محمد بن قاسم جسوس نزد اهل سنت عمری:
محمد بن قاسم بن محمد جسوس أبو عبد الله: فقیه، من علماء المالکیة.
الاعلام، تألیف زرکلی، جلد ۷، صفحه ۸، چاپ دار العلم للملایین
اعتراف ابی بکر به حرامزادگی دشمنان اهل بیت علیهم السلام
خوارزمی، عاصمی مکی و طبری از علمای اهل سنت عمری روایت کردهاند:
۲۹۱ـ وبهذا الاسناد عن أبي سعد السمان هذا ، أخبرني أبو سعد أحمد بن محمد الماليني ـ بقراءتي ـ عليه حدثنا أبو بكر محمد بن حيان الدير عاقولي حدثنا محمد بن الحسين بن حفص الاشناني ، حدثنا محمد بن يحيى الفارسي ، عن سليمان بن حرب ، عن يونس بن سليمان التميمي ، عن أبيه ، عن زيد بن يثيع قال : سمعت أبا بكر الصديق (انديق) يقول : رأيت رسول الله خيم خيمة وهو متكئ على قوس عربية ، وفي الخيمة علي وفاطمة والحسن والحسين : فقال : يا معاشر المسلمين ، أنا سلم لمن سالم أهل الخيمة ، وحرب لمن حاربهم ، وولي لمن والاهم ، لا يحبهم إلا سعيد الجد ، طيب المولد ، ولا يبغضهم إلا شقي الجد ، ردي الولادة ، فقال رجل : يا زيد أأنت سمعت منه؟ قال أي ورب الكعبة .
زید بن یثیع گفت: از ابو بكر شنیدم که میگفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در خیمه دیدم که بر فرشی عربی نشسته و تکیه داده بود، علی و فاطمه و حسن و حسين (علیهم السلام) نیز در خیمه بودند، آن حضرت فرمود: ای مسلمانان! هر کس با اهل خیمه دوست باشد من با او دوست هستم و هر کس با آنان دشمن باشد من با او دشمنم، آنان را دوست ندارد مگر آنکه ولادتی پاک دارد و دشمن نيست با آنان مگر آنکه ولادتی ناپاک دارد. مردی از زید پرسید: آیا واقعا از او (ابو بکر) چنین چیزی شنیدی؟! زید گفت: بله، به پروردگار کعبه قسم.
المناقب، تالیف خوارزمی، صفحه ۲۹۶-۲۹۷
سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل و التوالی، تألیف عصامی شافعی مکی، جلد ۳، صفحه ۴۴
الریاض النضرة، تالیف محب الدین طبری، جلد ۳، صفحه ۱۵۴
اعتراف حسن بن علی السقاف از علمای اهل سنت عمری به نزول آیهی تطهیر در شأن اهل کساء علیهم السلام
حسن بن علی السقاف، از علمای معاصر اهل سنت عمری معترف است که آیهی تطهیر در شأن اهل بیت که همان اهل کساء هستند نازل شده است و مینویسد:
وأهل البیت هم سیدنا علی والسیدة فاطمة وسیدنا الحسن وسیدنا الحسین (علیهم السلام) وذریتهم من بعدهم ومن تناسل منهم للحدیث الصحیح الذی نص النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) فیه على ذلک؛ ففی الحدیث الصحیح : نزلت هذه الآیة على النبی (صلى الله علیه وآله وسلم): إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» فی بیت أم سلمة فدعا النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) فاطمة وحسنا وحسینا فجللهم بکساء وعلی خلف ظهره فجلله بکساء ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بیتی فأذهب عنهــم الرجس وطهــرهم تطهیرا قالت أم سلمة: وأنا معهم یا نبی الله؟ قال: أنت على مکانک، وأنت إلى خیر.
و اهل بیت، سرور ما علی و سیده فاطمه و سرور ما حسن و سرور ما حسین (علیهم السلام) و ذریهی آنان بعد از ایشان هستند و کسانی که بعد از آنان از نسلشان هستند به دلیل حدیث صحیحی که از پیامبر در این مورد آمده است. در حدیث صحیح است که: این آیه در خانهی ام سلمه بر پیامبر نازل شد: بیگمان، خدا اراده کرده است تا ناپاکی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند» و پیامبر فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و آنها را با کساء پوشاند و علی پشت پیامبر بود و پیامبر او را با کساء پوشاند و سپس گفت: خدایا، اینان اهل بیت من هستند پس رجس و پلیدی را از آنان محو کن و آنان را پاک گردان. ام سلمه گفت: ای پیامبر خدا آیا من هم با آنان هستم؟ پیامبر گفت: تو در جایگاه خودت هستی و بر راه خیر هستی.
صحیح شرح العقیدة الطحاویة، تألیف حسن بن علی السقاف، صفحه ۶۵۷-۶۵۸، چاپ دار الامام الرواس
تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خلافت امیر المومنین پس از خود (به روایت اهل سنت عمری)
ابن ابی عاصم شیبانی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
۱۱۸۸- ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّي، حَدَّثَنَا يَحْيَي بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِي عَوَانَةَ، عَنْ يَحْيَي بْنِ سُلَيْمٍ أَبِي بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي، إِلا أَنَّكَ لَسْتَ نَبِيًّا، إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي ".
ابن عباس گفت: رسول خدا (صلی الله عليه و آله) به علی (علیه السلام) فرمود: تو برای من، همانند هارون نسبت به موسی هستی؛ جز اين كه تو پيامبر نيستی. همانا سزاوار نيست كه من از ميان شما بروم، مگر اين كه تو خلیفه و جانشين من در ميان تمام مومنان بعد از من هستی.
البانی محدث بزرگ وهابیت در تعلیقات خود در مورد این روایت مینویسد:
۱۱۸۸- اسناده حسن. ورجاله ثقات رجال الشيخين.
سند روايت حسن (نیکو) و راویان آن همه موثق و از راويان شیخین (بخاری و مسلم) هستند.
السنة، تالیف ابن ابی عاصم شیبانی، جلد ۲، صفحه ۵۶۵، چاپ المکتب الاسلامی
نکته مهم روایت تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خلیفه بر مومنین بودن امیر المومنین است یعنی عدم قبول امیر المومنین به معنی خروج از درجه ایمان است.
فتوای بسیار شرم آور پیروان مالک بن انس (از ائمه اهل سنت عمری)
شاید تا امروز فتواهای شرمآور و مضحکی از اهل سنت عمری شنیده باشید، اما امروز با فتوایى از مکتب سقیفه آشنا خواهیم شد. این فتواى بسیار شرمآور در باره زنى است که به سگ مىدهد.
ابن حزم اندلسى از علمای بزرگ اهل سنت عمری در این باره مىنویسد:
وأما اِّنَى فإن الْمَالِکِیِّینَ یَحُدُّونَ بِالْحَبَلِ وَلَعَلَّهُ من إکْرَاهٍ وَیَرْجُمُونَ الْمُحْصَنَ إذَا وطىء امْرَأَةً أَجْنَبِیَّةً فی دُبُرِهَا أو فَعَلَ فِعْلَ قَوْمِ لُوطٍ مُحْصَنًا کان أو غیر مُحْصَنٍ. وَلاَ یَحُدُّونَ واطىء (واطئ) الْبَهِیمَةِ وَلاَ الْمَرْأَةَ تَحْمِلُ على نَفْسِهَا کَلْبًا وَکُلُّ ذلک إبَاحَةُ فَرْجٍ بِالْبَاطِلِ وَلاَ یَحُدُّونَ التی تزنى وَهِیَ عَاقِلَةٌ بَالِغَةٌ مُخْتَارَةٌ بِصَبِیٍّ لم یَبْلُغْ وَیَحُدُّونَ الرَّجُلَ إذَا زَنَى بِصَبِیَّةٍ من سِنِّ ذلک الصَّبِیِّ.
اما : مالکىها (پیروان مالک بن انس) [زن بىشوهرى را] که حامله شده، حد مىزنند؛ هرچند که شاید مجبور به این عمل شده باشد، و مرد همسردار را که با زن اجنبى از پشت نزدیکى کند سنگسار مىکنند؛ همچنین اگر عمل قوم لوط را انجام دهد؛ چه همسردار باشد یا نباشد. اما اگر با حیوانات نزدیکى کند، حد نمىزنند؛ همچنین زنى را که به سگ مىدهد، حد نمىزنند و همه آنها را حلال کردن فرج براى امر باطل مىدانند. و نیز اگر زن عاقل، بالغ و مختارى به کودکى دهد، حد نمىزنند؛ اما اگر مردى با دختر خردسال که همسن این کودک (که زن بالغ و . به او داده) باشد، حد مىزنند.
المحلی بالآثار، تالیف ابن حزن اندلسی، جلد ۱۲، صفحه ۶۱-۶۲، چاپ دار الکتب العلمیة
انحصار فهم قرآن در علم امیر المومنین علیه السلام (به اعتراف اهل سنت عمری)
از جمله فضائل شاه ولایت امام المتقین، امیر المومنین علیه السلام علم بیکران آن حضرت میباشد، این مطلب هم در احادیث اهل بیت علیهم السلام و هم در کتب مخالفین به وضوح قابل رویت است، چنان چه حرالی یکی از علمای اهل سنت عمری اعتراف جالبی در این باب کرده است.
مناوی از علمای اهل سنت عمری مینویسد:
قال الحرالی: قد علم الأولون والآخرون أن فهم کتاب الله منحصر إلى علم علی ومن جهل ذلک فقد ضل عن الباب الذی من ورائه یرفع الله عنه القلوب الحجاب حتى یتحقق الیقین الذی لا یتغیر بکشف الغطاء.
حرالی گفته است: اولین و آخرین دانستهاند که فهم قرآن منحصر در علم علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است، و هر کس نسبت به این موضوع جهل داشته باشد از بابی که خداوند از آن حجاب را از قلوب کنار میزند تا یقینی محقق شود که با کنار رفتن پردهها تغییری در آن ایجاد نمیشود گمراه گشته است.
فیض القدیر، تالیف مناوی، جلد ۳، صفحه ۴۷، چاپ دار المعرفة
لینک ترجمه "الحَرالی أبو الحسن علی بن أحمد بن حسن التّجیبی الأندلسی" در سایت الشاملة
امیر المومنین علیه السلام سرور مسلمانان، امام متقیان و رهبر پیشانی سپیدان (به روایت اهل سنت عمری)
ابن مغازلی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
أخبرنا أبو طاهر محمد بن علي بن محمد البيع البغدادي فيما كتب به إلي يخبرني: أن أبا أحمد عبيد الله بن أبي مسلم الفرضي حدثهم قال: حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد الحافظ، حدثنا محمد بن إسماعيل ابن إسحاق، حدثنا محمد بن عديس، حدثنا جعفر الأحمر، حدثنا هلال الصواف عن عبد الله بن كثير- أو كثير بن عبد الله- عن ابن أخطب، عن محمد ابن عبد الرحمن بن أسعد بن زرارة الأنصاري، عن أبيه، قال: قال رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم-: لما كان ليلة أسري بي إلى السماء إذا قصر أحمر من ياقوت يتلألأ، فأوحى إلي في علي أنه سيد المسلمين، و إمام المتقين، و قائد الغر المحجلين».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: در آن شب که مرا به آسمان بردند؛ قصری دیدم سرخ رنگ از یاقوت درخشان. پس به من وحی شد که علی (علیه السلام) سرور مسلمانان، امام متقیان و رهبر پیشانی سپیدان است.
مناقب الامام علی علیه السلام، تألیف ابن مغازلی، صفحه ۱۳۱، چاپ دار الاضواء
مناقب بیشمار امیر المومنین علیه السلام (به اعتراف اهل سنت عمری)
ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت عمری مىنویسد:
و ما أقول في رجل سبق الناس إلى الهدى و آمن بالله و عبده و كل من في الأرض يعبد الحجر و يجحد الخالق لم يسبقه أحد إلى التوحيد إلا السابق إلى كل خير محمد رسول الله ص . ذهب أكثر أهل الحديث إلى أنه ع أول الناس اتباعا لرسول الله ص إيمانا به و لم يخالف في ذلك إلا الأقلون و قد قال هو ع أنا الصديق الأكبر و أنا الفاروق الأول أسلمت قبل إسلام الناس و صليت قبل صلاتهم . و من وقف على كتب أصحاب الحديث تحقق ذلك و علمه واضحا .
و من چه بگویم در مورد مردی که از همه مردم بر هدایت پیشی گرفت و به خدا ایمان آورد و او را پرستید و عبادت کرد، در حالی که همگان سنگ می پرستیدند و منکر خدا بودند. هیچ کس بر توحید و یگانهپرستی بر او سبقت نگرفته است مگر آن کس که بر هر خیری از همگان گوی سبقت در ربوده و او محمد رسول خداست که خدای بر او و خاندانش درود فرستاده است. بیشتر اهل حدیث بر این اعتقادند که علی (علیه السلام) نخستین کسی است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیروی کرده و به او ایمان آورده است و در این باره فقط گروهی اندک مخالفت کردهاند و خود علی (علیه السلام) فرموده است: من صدیق اکبر و فاروق نخستم؛ پیش از اسلام همه مردم مسلمان شدم و پیش از نماز گزاردن ایشان نماز گزاردم. و هر کس به کتابهای اهل حدیث آگاه باشد، این موضوع را به طور وضوح میداند.
شرح نهج البلاغة، تالیف ابن ابی الحدید، جلد ۱، صفحه ۳۰، چاپ دار الکتب العلمیة
رجعت اصحاب کهف در عصر ظهور و یاری امام مهدی علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
در حدیث آمده است که اصحاب کهف یار و مددکار حضرت امام مهدی (علیه السلام) میشوند و حضرت عیسی (علیه السلام) در زمان او نازل میشود و به همراهی وی برای کشتن دجال موافقت میکند.
ظهور مهدی، تألیف محمد ادریس کاندهلوی، ترجمه ابراهیم ارباب، صفحه ۲۳
نام امیر المومنین علیه السلام مکتوب بر در بهشت (به روایت اهل سنت عمری)
احمد بن حنبل و ابن عساکر دمشقی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کردهاند:
حدثنا أحمد قال حدّثنا أبو يعلى حمزة بن داود الابلي بالأبلة، قال حدّثنا سليمان بن الربيع النهدي الكوفي، قال حدّثنا كادح بن رحمة، قال حدّثنا مسعر بن عطية عن جابر، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): رأيت على باب الجنّة مكتوباً لا إله إلا اللّه محمد رسول الله علي أخو رسول الله.
جابر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که آن حضرت فرمودند: بر در بهشت دیدم که نوشته شده: خدایی جز الله نیست، محمد پیامبر خداست و علی برادر پیامبر خداست.
فضائل امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تألیف احمد بن حنبل، صفحه ۳۴۲، حدیث ۲۵۸، چاپ مجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام
تاریخ مدینة دمشق، تألیف ابن عساکر دمشقی، جلد ۴۲، صفحه ۶۲، چاپ دار الفکر
حق با امیر المومنین علیه السلام است (به روایت اهل سنت عمری)
ابی یعلی موصلی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ الْمَكِّيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ، عَنْ صَدَقَةَ بْنِ الرَّبِيعِ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ غَزِيَّةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ بَيْتِ النَّبِيِّ (ص) فِيْ نَفَرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ، فَخَرَجَ عَلَيْنَا فَقَالَ: أَلا أُخْبِرُكُمْ بِخِيَارِكُمْ؟» قُلْنَا: بَلَي. قَالَ: خِيَارُكُمُ الْمُوفُونَ الْمُطَيِّبُونَ، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْخَفِيَّ التَّقِيَّ» قَالَ: وَمَرَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: الْحَقُّ مَعَ ذَا، الْحَقُّ مَعَ ذَا» .
از ابو سعید نقل شده است که ما به همراه تعدادی از مهاجران و انصار در کنار خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودیم که آن حضرت خارج شد و فرمود: آیا به شما خبر بدهم که چه کسی بهترين شما است؟ گفتیم: بلی. فرمود: بهترین شما کسی است که به عهد خود وفا کند، از بوی خوش استفاده کند، به راستی که خداوند انسانی را كه در جای مخفی نیز تقوا را رعایت میکند دوست دارد. ابو سعید گفت: در همین زمان علی بن ابی طالب (علیهما السلام) از آنجا گذشت، پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: حق با او است، حق با او است.
مسند ابی یعلی، جلد ۲، صفحه ۳۱۸، حدیث ۱۰۵۲، چاپ دار المأمون للتراث
نور الدین هیثمی عالم بزرگ اهل سنت عمری بعد از نقل این روایت مینویسد:
رَوَاهُ أَبُو يَعْلَى، وَرِجَالُهُ ثِقَاتٌ.
روایت را ابی یعلی نقل کرده و راویانش مورد اعتماد و ثقه هستند.
مجمع اوائد و منبع الفوائد، تألیف نور الدین هیثمی، جلد ۷، صفحه ۲۳۴-۲۳۵، چاپ دار الکتاب العربی
اعتراف عمر بن خطاب به فضائل امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
موفق بن احمد خوارزمی و ابن عساکر دمشقی از علمای اهل سنت عمری روایت کردهاند:
وأخبرنا الامام العلامة فخر خوارزم أبو القاسم محمود بن عمر امخشري الخوارزمي ، أخبرنا الاستاذ الامين أبو الحسن علي بن الحسين بن مردك الرازي ، أخبرنا الحافظ أبو سعيد بن إسماعيل بن الحسن السمان ، حدثنا محمد بن عبد الواحد الخزاعي ـ لفظاً ـ اخبرني أبو محمد عبد الله بن سعيد الانصاري ، حدثنا أبو محمد عبد الله بن ادران الخياط الشيرازي ، حدثنا إبراهيم بن سعيد الجوهري ، ـ وصي المأمون ـ حدثني أمير المؤمنين الرشيد ، عن أبيه ، عن جده ، عن عبد الله بن العباس قال : سمعت عمر بن الخطاب ـ وعنده جماعة فتذاكروا السابقين إلى الإسلام ـ فقال عمر : أما علي فسمعت رسول الله يقول : فيه ثلاث خصال لوددت أن لي واحدة منهن ، فكان أحب الي مما طلعت عليه الشمس. كنت أنا وأبو عبيدة وأبو بكر وجماعة من أصحابه ، إذ ضرب النبي بيده على منكب علي فقال له : يا علي أنت أول المؤمنين إيماناً ، وأول المسلمين اسلاماً ، وأنت مني بمنزلة هارون من موسى .
عبد الله بن عباس گفت: گروهی نزد عمر بن خطاب صحبت از پیشی گیرندگان به اسلام به میان آوردند. عمر گفت: اما در باره على: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در باره او سه ویژگی شنیدم که اگر یکی از آنها را میداشتم دوستداشتنیتر از تمام چیزهایی که خورشید بر آن میتابد بود. من و ابو عبیده و ابو بکر و گروهی از یاران حضرت حاضر بودیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر شانه على (علیه السلام) زد و فرمود: ای علی تو در میان مومنان اولین ایمان آورنده و در میان مسلمانان اولین اسلام آورندهای، تو نزد من مانند هارون (علیه السلام) نزد موسی (علیه السلام) میباشی.
المناقب، تالیف خوارزمی، صفحه ۱۹، چاپ المطبعة الحیدریة
تاریخ مدینة دمشق، تألیف ابن عساکر دمشقی، جلد ۴۲، صفحه ۱۶۷، چاپ دار الفکر
امیر المومنین علیه السلام تقسیم کننده بهشت و جهنم (به اعتراف اهل سنت عمری)
زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
عَليّ رَضِي الله تَعَالَى عَنهُ أَنا قسيم النَّار. أَي مقاسمها ومساههما. يَعْنِي أَن أَصْحَابه على شطرين: مهتدون وضالون فَكَأَنَّهُ قَاسم النَّار إيَّاهُم فشطر لَهَا وَشطر مَعَه فِي الْجنَّة.
علی علیه السلام تقسیم کننده دوزخ است چنان که خود او فرمود: من تقسیم کننده آتش دوزخ هستم. یعنی اطرافیان او بر دو گروهند: هدایت یافتگان و گمراهان. با این وصف، اوست که بهشت و دوزخ را تقسیم میکند؛ دوستداران او در بهشت، دشمنان او در جهنم هستند.
الفائق فی غریب الحدیث و الاثر، تالیف زمخشری، جلد ۳، صفحه ۱۹۵، چاپ انتشارات عیسی البابی الحلبی و شرکاه
اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۲-۳)
۳-۲- آلوسی و عبد الباقی عمری افندی
آلوسی عالم بزرگ اهل سنت عمری در شرح اشعار عینیة عبد الباقی عمری افندی شاعر بزرگ اهل سنت عمری و از نوادگان عمر بن خطاب غاصب دوم، شرحی نوشته است که نام کتاب او سرح الخریدة الغیبیة فی شرح القصیدة العینیة نام دارد که شعر افندی را در آن چنین نقل میکند:
أنت العلیُ اَلّذی فَوقَ الْعُلَی رُفِعا
تو آن علی بلند مرتبهای هستی که جایگاه تو از مقام رفیع الهی نشأت گرفته و در اوج رفعت انسانی هستی.
بِبَطْنِ مَکهَ عِندَ البَیتِ إذْ وُضِعا
خداوند تو را درون مکه آورد و داخل کعبه تو را قرار داد و تو اینگونه نازل شدی.
آلوسی در ادامه، ضمن شرح ابیات افندی چنین مینویسد:
و فی الامیر کرم الله وجهه ولد فی البیت، امر مشهور فی الدنیا وذکرفی کتب الفریقین السنة و الشیعة.
اینکه علی بن ابی طالب کرم الله وجهه در داخل خانه خدا به دنیا آمده است، امری مشهور است که در کتب شیعیان و اهل سنت آمده است.
سرح الخریدة الغیبیة فی شرح القصیدة العینیة، تألیف آلوسی، صفحه ۳ و ۱۵
با دقت در این کلام آلوسی، در مییابیم که وی به عنوان یک عالم بزرگ اهل سنت عمری ولادت امیر المومنین سلام الله علیه در کعبه را امری مشهور تلقی کرده و معترف است که کتب شیعه و سنی نسبت به این مسأله اهتمام داشتهاند.
اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۱)
اعتراف حاکم نیشابوری به تواتر روایات ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه
حاکم نیشابوری از بزرگترین علما و محدثین اهل سنت عمری مینویسد:
فَقَدْ تَوَاتَرَتِ الْأَخْبَارِ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ وَلَدَتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فِي جَوْفِ الْكَعْبَةِ.
به تواتر رسیده است که فاطمه بنت اسد، امیر المومنین کرم الله وجهه را در خانه کعبه به دنیا آورد.
المستدرک على الصحیحین، تالیف حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۵۵۰، چاپ دار الکتب العلمیة
اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۴)
۴- خنجی اصفهانی
فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی شافعی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و دشمنان تشیع در مورد ولادت حضرت امیر المومنین علیه السلام در کعبه چنین مینویسد:
آن حضرت زائیده از مادر در حرم در اندرون محلی که آن را حطیم گویند و آن میان حجر الاسود و در کعبه است، و رکن رکین که حجرالاسود است. و این اشارت است به ولادت آن حضرت در حرم کعبه؛ چنانچه در اخبار آمده است از روایت فاطمه بنت اسد که او فرمود: چون وقت وضع حمل آن حضرت رسید تمامی درهای خانه بر من بسته شد من از تاب درد زائیدن برخاستم و متوجه مسجد شدم. چون به حرم رسیدم در کعبه گشاده شد من به طرف در رفتم و آن حضرت را در حرم زائیدم». و این از فضایل آن حضرت است که غیر او کسی در حرم کعبه نزایید.
وسیلة الخادم الی المخدوم، تألیف خنجی اصفهانی، صفحه ۱۱۷، چاپ انتشارات انصاریان
اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۱)
اعتراف حاکم نیشابوری به تواتر روایات ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه
حاکم نیشابوری از بزرگترین علما و محدثین اهل سنت عمری مینویسد:
فَقَدْ تَوَاتَرَتِ الْأَخْبَارِ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ وَلَدَتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فِي جَوْفِ الْكَعْبَةِ.
به تواتر رسیده است که فاطمه بنت اسد، امیر المومنین کرم الله وجهه را در خانه کعبه به دنیا آورد.
المستدرک على الصحیحین، تالیف حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۵۵۰، چاپ دار الکتب العلمیة
اعتراف عمرو عاص و معاویه به حقانیت امیر المومنین علیه السلام و لجاجتشان برای حب دنیا و کشف عورت عمرو عاص از ترس رویارویی با امیر المومنین علیه السلام (به اعتراف اهل سنت عمری)
مسعودی مورخ نامی اهل سنت عمری مینویسد:
چون خبر [کشته شدن دو تن از شجاعان لشکر شام] به معاویه رسید گفت: لعنت بر لجاجت که مایه زحمت است. هر وقت لجاجت کردم بیچاره شدم.» عمرو بن عاص گفت: بیچاره آن دو لخمی بودند و مغرور کسی است که تو فریبش بدهی، بیچاره تو نیستی.» معاویه گفت: ساکت باش که این کار به تو مربوط نیست.» عمرو بن عاص گفت: اگر به من مربوط نیست خدا دو لخمی را بیامرزد و گمان ندارم بیامرزد.» معاویه گفت: اینکه بیشتر مایه زحمت و خسارت تو است.» عمرو بن عاص گفت: این را میدانم و اگر برای حکومت مصر نبود، از این وضع نجات مییافتم، زیرا میدانم که علی بن ابی طالب بر حق است و تو بر ضدحقی.» معاویه گفت: به خدا علاقه به حکومت مصر تو را کور کرده، اگر مصر نبود بصیرت داشتی.» آنگاه معاویه خنده بلندی کرد. عمرو گفت: ای امیر مومنان، همیشه خندان باشی برای چه میخندی؟» گفت: از حضور ذهن تو، آن روز که با علی روبرو شدی میخندم که عورت خود را نمودار کردی به خدا ای عمرو، به مقابله خطر رفتی و مرگی را معاینه دیدی و اگر خواسته بود تو را کشته بود، ولی پسر ابو طالب از روی بزرگواری از کشتن تو چشم پوشید.» عمرو گفت: به خدا من آن روز پهلوی تو بودم که علی تو را به هماوردی طلبيد و چشمانت خیره شد و چنان شدی که از گفتن آن شرم دارم (گویا خودش را از ترس رویارویی با امیر المومنین علیه السلام خیس کرده بود)، بنا بر این به خودت بخند یا از این گفتگو در گذر.
مروج الذهب، تألیف مسعودی، ترجمه ابو القاسم پاینده، جلد ۲، صفحه ۲۴
حکایتی از مواجهه امیر المومنین علیه السلام با نوروز ایرانیان و بروز قطرهای از عدالت آن حضرت
دکتر محمد محمدی ملایری استاد تاریخ مینویسد:
نظیر همین رفتار و روش (عدالت) آن حضرت در مورد هدیه نوروزی بود که از سنتهای قدیمی ایرانیان و از دیرباز نشانه لطف و صفا و وسیلهای برای تجدید دوستی و همبستگی بود ولی کارگزاران عثمان مانند ولید بن عقبه و سعید بن العاص آن را همچون خراجی که مکلف به پرداخت آن بودند از ایرانیان مطالبه میکردند و حتی فشار سعید بن العاص برای وصول آن بر مردم به حدی شد که مردم به عثمان شکایت بردند و گر چه خليفه کارگزار خود را از این کار منع کرد ولی از آنجا که آن کارگزاران هدیه نوروزی را هم منبعی از عایدات شخصی خود میشمردند به آسانی از آن صرف نظر نمیکردند. چنانکه در زمان معاویه هم عبيد الله بن دراج کارگزار او بر سواد (= عراق) هدیه نوروز و مهرگان را هم مانند خراج از ایرانیان مطالبه کرد و مبلغ آن که در آغاز ده میلیون درهم بود به تدریج بر آن افزوده گشت تا به چهل میلیون رسید و همپای خراج گردید. و آنچه مانع از این میشد که آنها از این کار باز ایستند این بود که بر خلاف خراج که عاید بیت المال میشد هدیه نوروز و مهرگان از آن خود خلیفه و کارگزاران او بود. ولی در خلافت علی (علیه السلام) وضع به گونهای دیگر تغییر یافت. در این دوران جز خراج بیت المال مبلغ دیگری از مردم وصول نمیشد حتی در یکی از عیدهای نوروز که علی (علیه السلام) در کوفه بود و چند تن از بزرگان و دهقانان ایرانی، که طبق آئین دیرین خود در روز عید به دیدار بزرگان میرفتند و هدیهای تقدیم میداشتند به دیدار آن حضرت رفتند و ظرفی از نقره با طلا محتوی شیرینی مخصوص عید به عنوان هدیه نوروزی تقدیم کردند و آن حضرت پس از آگاهی از مناسبتی که باعث تقدیم آن هدیه شده است با خوشروئی آن را پذیرفته و خود از آن تناول نمودند و حاضران مجلس را هم از آن بیبهره نگذاردند و برای خوشآمد هدیهدهندگان این عبارت معروف را هم که در تاریخها نقل شده به آنها فرمودند: نورزونا كل يوم» یعنی هر روز ما را نوروز گردانید» و برای اینکه افزون بر آنچه از بابت خراج سالیانه باید بپردازند مالی بر آنها تحمیل نشود و رد کردن هدیه آنها هم باعث تكدر خاطر آنان نگردد دستور دادند که آن ظرف طلا یا نقره را قیمت کنند و قیمت آن را از خراج سالیانه ایشان کسر نمایند.
تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تالیف دکتر محمد محمدی ملایری، جلد ۳، صفحه ۲۴۴-۲۴۵، چاپ انتشارات توس
اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۵)
۵- ابراهیم بن محمد جوینی
جوینی از علمای اهل سنت عمری پیرامون ولادت حضرت امیر المومنین علیه السلام در کعبه مینویسد:
۳۵۴- روي أنها لما ضربها المخاض اشتد وجعها فأدخلها أبوطالب الکعبة بعد العتمة فولدت فيها علي وقيل لم يولد في الکعبة إلا علي.
و روايت شده هنگامی که وقت وضع حمل او رسید و دردش شدت یافت، ابو طالب او را اول شب وارد بر کعبه کرد و علی در آن خانه به دنیا آمد. و گفته شده که کسی غیر از علی (علیه السلام) در کعبه به دنیا نیامده است.
فرائد السمطين، تالیف جوینی، جلد ۱، صفحه ۴۲۵-۴۲۶، چاپ دار الحبیب
از دیدگاه اهل سقیفه زیارت احمد بن حنبل باعث آمرزش گناهان میشود اما زیارت معصومین شرک است!!!
ابن جوزی از علمای بزرگ حنبلی مذهب اهل سنت عمری (که وهابیت از دل همین حنبلیها بیرون آمده است) مینویسد:
وفي صفر: شاع ان رجلا رأى في المنام أنه من زار قبر أحمد بن حنبل، أفما بقي خاص ولا عام إلا وزار، وعقدت يومئذ مجلسا فحضر ألوف لا يحصون.
در ماه صفر فردی خواب دید که میگوید: هر کس به زیارت قبر احمد بن حنبل برود گناهانش آمرزیده میشود سپس تمام خواص و عوام به زیارت ایشان رفتند و در آن روز مجلسی اقامه کردم که هزاران نفر در آن شرکت کردند!
المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تالیف ابن جوزی، جلد ۱۸، صفحه ۵۵، چاپ دار الکتب العلمیة
حال سوال ما این است که چرا زیارت حضرت پیامبر و خاندان گرامیاش صلوات الله علیهم شرک است اما زیارت احمد بن حنبل باعث بخشایش گناهان میشود؟
حضرت امیر المومنین علیه السلام پیشوای پیشتاز اسلام (به اعتراف اهل سنت عمری)
فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی شافعی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و دشمنان تشیع مینویسد:
آن حضرت پیشوا است به اسلام و حال آنکه آن حضرت پسر ده ساله بوده. و این اشارت است به سبق اسلام آن حضرت؛ چنانچه در حدیث وارد شده که اول کسی که اسلام آورد آن حضرت بود و سن مبارک آن حضرت ده بود و این فضیلت عظیم است. آن حضرت فرمود که هفت وقت نماز بیش از همه کس گزاردم، بعد از آن دیگران به اسلام در آمدند، پس آن حضرت سابق به اسلام باشد.
وسیلة الخادم الی المخدوم، تألیف خنجی اصفهانی، صفحه ۱۱۷، چاپ انتشارات انصاریان
مناقب و شخصیت والای امام سجاد علیه السلام در کلام یعقوبی
یعقوبی مورخ نامی در تاریخ خود چنين مینویسد:
وكان أفضل الناس وأشدهم عبادة وكان يسمى زين العابدين وكان يسمى أيضا ذا الثفنات لما كان في وجهه من أثر السجود وكان يصلي في اليوم والليلة ألف ركعة ولما غسل وجد على كتفيه جلب كجلب البعير فقيل لأهله ما هذه الآثار قالوا من حمله للطعام في الليل يدور به على منازل الفقراء. قال سعيد بن المسيب ما رأيت قط أفضل من علي بن الحسين.
او برترين مردم زمانش بود و شدیدترین آنان در عبادت بود و او زین العابدين نامگذاری شده بود و همچنین به ایشان ذا الثفنات گفته میشد چرا که در صورت ایشان اثر سجده بود و ایشان در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواندند و هنگامی ایشان را غسل میدادند، بر روی دوش ایشان اثر جراحت مانند زخم شتران بود؛ به خانواده ایشان گفته شد: اینها آثار چیست؟ پاسخ دادند: اثر حمل غذا در شب است که بر منزل فقرا میبردند. سعید بن مسیب گفت: برتر از علی بن حسین نديدم.
تاریخ الیعقوبی، جلد ۲، صفحه ۲۲۸-۲۲۹، چاپ شرکة الاعلمی للمطبوعات
اعتراف عایشه به عالمترین مردم به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله
دار القطنی و ابن عساکر دمشقی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کردهاند:
حَدَّثَنا مُحمَّد بن القَاسِم بن زكريا، حَدَّثَنا هشام بن يُونُس اللؤلؤي، حَدَّثَنا يَحْيى بن يمان، عن سُفْيان، عن جَخْدَب بن جَرْعَب، عن عَطَاء، عن عائشة قالت: عَليّ بن أبي طالب أعلمُ النَّاسِ بالسُنَّة.
عایشه گفت: عالمترین مردم به سنت و روش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است.
المؤتلف و المختلف، تألیف دار القطنی، جلد ۱، صفحه ۵۲۶، چاپ دار الغرب الاسلامی
تاریخ مدینة دمشق، تألیف ابن عساکر دمشقی، جلد ۴۲، صفحه ۴۰۸، چاپ دار الفکر
امیر المومنین علیه السلام برترین قاضی (به روایت اهل سنت عمری)
ابن عبد البر از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) في اصحابه: اقضاهم علي ابن ابی طالب (عليهما السلام).
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بین صحابه فرمودند: علی (علیه السلام) برترین قاضی شما [صحابه] است».
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تالیف ابن عبد البر، جلد ۳، صفحه ۱۱۰۲، چاپ دار الاعلام
نکته جالب اینجاست که ابن عربی مالکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام [در کتاب المسالک فی شرح موطا مالک، جلد ۶، صفحه ۲۴۶، چاپ دار الغرب الاسلامی] نوشته است که این روایت در کتاب سنن ترمذی (از صحاح سته اهل سنت عمری) آمده است اما امروزه این روایت، از تمام چاپهای موجود کتاب سنن ترمذی حذف شده است!
به راستی چرا اهل سنت عمری چشم دیدن این فضیلت امیر المومنین علیه السلام را نداشته پ آن را سانسور کردهاند؟! جز این است که ثابت میکند چه کسی شایسته خلافت است؟!
فرشته سایهگستر بر امام مهدی علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
در احادیث نبوی چنین آمده است : مهدی موعود (علیه السلام) میآید ابر بر سر وی سایه گستر می کند در آن ابر یک فرشته وجود دارد که با صدای بلند فریاد میزند: این شخص مهدی است از او پیروی و متابعت کنید.
ظهور مهدی، تألیف محمد ادریس کاندهلوی، ترجمه ابراهیم ارباب، صفحه ۲۲
مخالف اهل بیت علیهم السلام از حزب ابلیس است!!! (به روایت اهل سنت عمری)
ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است مینویسد:
وَفِي رِوَايَة صححها الْحَاكِم على شَرط الشَّيْخَيْنِ النُّجُوم أَمَان لأهل الأَرْض من الْغَرق وَأهل بَيْتِي أَمَان لأمتي من الِاخْتِلَاف فَإِذا خالفتها قَبيلَة من الْعَرَب اخْتلفُوا فصاروا حزب إِبْلِيس.
در روایتی که حاکم نیشابوری آن را بنا بر شرایط دو شیخ (بخاری و مسلم) صحیح میداند آمده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ستارگان موجب امان زمینیان از غرق شدن هستند و اهل بیت من موجب امان امتم از تفرقه میباشند؛ پس هر گاه گروهی با ایشان مخالفت کند آن گروه در شمار حزب ابلیس قرار میگیرد.
الصواعق المحرقة، تألیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۴۴۵، چاپ موسسه الرسالة
حضرت امیر المومنین علیه السلام و حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله از یک نور واحد هستند (به اعتراف اهل سنت عمری)
فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی شافعی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و دشمنان تشیع مینویسد:
آن حضرت شعبهای است، نور او جدا گشته است از نور سید المرسلین. و این اشارت است بدان حدیث که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: أنا و علي من نور واحد؛ یعنی من و علی (علیه السلام) از یک نوریم؛ و در بیان احوال نور آن حضرت مذکور شد که از اصلاب طیبه به ارحام طاهره نقل میکرد تا به عبد المطلب، عبد الله و ابو طالب از او پیدا شدند؛ پس نور آن حضرت شعبهای از نور سید المرسلین باشد.
وسیلة الخادم الی المخدوم، تألیف خنجی اصفهانی، صفحه ۱۱۶-۱۱۷، چاپ انتشارات انصاریان
سب امیر المومنین علیه السلام توسط مروان ملعون
احمد بن حنبل از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
٤٧٨١- حَدثنِي أبي قَالَ حَدثنَا إِسْمَاعِيل قَالَ حَدثنَا بن عون عَن عُمَير بْن إِسْحَاق قَالَ كَانَ مَرْوَان أَمِيرا علينا سِتّ سِنِين فَكَانَ يسب عليا كل جُمُعَة ثمَّ عزل ثمَّ اسْتعْمل سعيد بن الْعَاصِ سنتَيْن فَكَانَ لَا يسبه ثمَّ أُعِيد مَرْوَان فَكَانَ يسبه .
مروان ابن حکم (لعنت الله علیه) شش سال امير مدينه بود، و در هر نماز جمعه به علی (علیه السلام) دشنام میدادو سپس عزل شد، اما دوباره مروان امیر شد و شروع به دشنام دادن به ایشان کرد.
محقق کتاب وصی الله عباس، تصریح میکند که اسناد روایت صحیح است.
العلل و معرفة الرجال، تالیف احمد بن حنبل، جلد ۳، صفحه ۱۷۶، چاپ دار الخانی
شدت دشمنی بنی امیه با امیر المومنین علیه السلام
ذهبی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
قال أبو عبد الرحمن المقرئ كانت بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه علي قتلوه فبلغ ذلك رباحا فغير اسم ابنه.
ابو عبد الرحمن المقری گفت: بنی امیه اینگونه بودند که هر وقت میشنیدند نوزادی اسمش علی است او را میکشتند؛ تا اینکه خبر به رباح رسید، پس او اسم فرزندش را که علی بود تغییر داد.
سیر اعلام النبلاء، تالیف ذهبی، جلد ۵، صفحه ۱۰۲، چاپ موسسة الرسالة
بند تنبان خدای اهل سنت عمری
نمونهای از توحید اهل سنت عمری
در کتاب صحیح (غلط) بخاری (که از نظر اهل سنت عمری صحیحترین کتاب پس از قرآن است) روایتی هست که نشان میدهد طبق عقیده اهل سنت عمری خداوند بند تنبان دارد.
بخاری از بزرگترین علما و محدثین اهل سنت عمری در این کتاب روایت کرده است:
٤٨٣٠- حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِیعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى یَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: وقتی خدا همه خلق را آفرید رحم بلند شد و ایستاد و محکم بند تنبان خدا را گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تنبان مرا گرفتی!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه میبرم. خدا به او میگوید: آیا راضی نیستی که هرکه قطع رحم کند من با او قطع میکنم؟ رحم گفت: راضی شدم و بند تنبان خدا را رها کرد.
صحیح البخاری، صفحه ۱۲۰۹، حدیث ۴۸۳۰، چاپ دار ابن کثیر
بدون شک که این احادیث نه از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، بلکه از جعلیات ابی هریره کذاب هست و متاسفانه اهل سنت عمری با تعصب ورزیدن بیجا بر روی این احادیث چهره مضحکی از خدای خود ساخته است. اما تکاندهنده است که این جماعت با این توحید مضحک، توحید ناب اهل بیت علیهم السلام را شرک میدانند!!!
امام مهدی علیه السلام فرمانروا و مالک سرتاسر زمین (به روایت اهل سنت عمری)
محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
حضرت ابن عباس رضی الله عنهما از رسول الله (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که فرمودند: چهار شخص بودهاند که فرمانروای و مالک سراسر روی زمین شدهاند که از آن چهار شخص دو مؤمن و دو کافر هستند ذو القرنین و سلیمان از مؤمنین هستند و از کافران نمرود و بخت نصر هستند. پنجمین فرمانروای روی زمین یک شخص از اهل بیت من خواهد بود یعنی حضرت امام مهدی علیه الرضوان.
ظهور مهدی، تألیف محمد ادریس کاندهلوی، ترجمه ابراهیم ارباب، صفحه ۲۲-۲۳
قتل عایشه به دست معاویه (به اعتراف اهل سنت عمری)
رشید الدین فضل الله وزیر و مورخ بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
در ربیع الابرار زمخشری و در کامل السفینه این حدیث معتبر است که معاویه عائشه را به خانه خود دعوت کرد و سرچاهی به نی بپوشید و بر آن کرسی آبنوسین نهاد و عایشه ام المومنین (ام الفاسقین) را بر آنجا نشاند. بر نشستن و فرو رفتن همان بود. معاویه بفرمود تا چاه را با آهک بینباشتند.
جامع التواریخ، تاریخ ایران و اسلام، تالیف رشید الدین فضل الله، جلد ۲، صفحه ۱۲۱۸
پیشگویی حضرت پبامبر صلی الله علیه و آله از خیانت امت در حق امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
٤٦٨٦- عَنْ حَيَّانَ الْأَسَدِيِّ، سَمِعْتُ عَلِيًّا يَقُولُ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِكَ بَعْدِي، وَأَنْتَ تَعِيشُ عَلَى مِلَّتِي، وَتُقْتَلُ عَلَى سُنَّتِي، مَنْ أَحَبَّكَ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَبْغَضَكَ أَبْغَضَنِي، وَإِنَّ هَذِهِ سَتُخَضَّبُ مِنْ هَذَا» - يَعْنِي لِحْيَتَهُ مِنْ رَأْسِهِ - صَحِيحٌ».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیر المومنین (علیه السلام) فرمودند: امت پس از من به تو خیانت میکنند در حالی که تو بر اساس دین من زندگی کرده و بر روش و سنت من کشته میشوی. کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته، و کسی که تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و به زودی محاسنت از خون سرت رنگین خواهد شد.
حاکم نیشابوری پس از نقل روایت تصریح میکند که حدیث صحیح است.
ذهبی از علمای بزرگ اهل سنت عمری نیز در تعلیقات خود بر این کتاب تصریح به صحیح بودن این حدیث میکند.
المستدرک علی الصحیحین، تألیف حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۱۵۳، حدیث ۴۶۸۶، چاپ دار الکتب العلمیة
خارج کردن باد معده بر روی منبر توسط معاویه ملعون !!! (به اعتراف اهل سنت عمری)
زمخشری عالم بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
۳۷- أفلتت من معاوية ريح على المنبر فقال: يا أيها الناس، إن الله خلق أبدانا، وجعل فيها أرواحا فما تمالك الناس أن تخرج منهم. فقام صعصعة بن صوحان فقال: أما بعد فإنّ خروج الأرواح في المتوضئات سنة، وعلى المنابر بدعة.
روزی بر روی منبر از معاویه بادی خارج شد و پس از آن گفت: ای مردم خدا بدنها را خلق کرد و در آن بادهایی هم قرار داد، و مردم هم اختیار این بادها را ندارند!!! ناگهان صعصعة بن صوحان بلند شد و گفت: آری ولی جای این کار در مستراح است نه روی منبر، چون اینکار بدعت توست!!!
ربیع الابرار و نصوص الاخبار، تالیف زمخشری، جلد ۵، صفحه ۱۱۶-۱۱۷، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات
متاسفانه عمل نکردن به دستور خدا در غدیر و وصیت حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله بر طبق دستور خداوند و دوری از مکتب اهل بیت علیهم السلام و کنار گذاشتن آنان از حق خود توسط امت خائن باعث شد تا جای معادن علم و قرآنهای ناطق، چنین افراد پستی خلافت را غصب کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله در رویای صادقه خود، آنان را به شکل میمونهایی دیدند که از منبر آن حضرت بالا میرفتند!!!
اعتراف ابن جوزی به احتیاج تمام خلق به علم امیر المومنین علیه السلام
ابن جوزی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وَکَانَ الْخَلْقُ یَحْتَاجُونَ إِلَى عِلْمِ عَلِیٍّ حَتَّى قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ آهٍ مِنْ مُعْضِلَةٍ لَیْسَ لَهَا أَبُو حَسَنٍ. فَلَمَّا وَلِیَ لَمْ یَتَغَیَّرْ عَنِ اُّهْدِ فِی الدُّنْیَا وَکَانَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ یَقُولُ: إِنَّ عَلِیًّا مَا زَانَتْهُ الْخِلافَةُ وَلَکِنْ هُوَ زانها.
مردم محتاج علم علی بن ابی طالب (علیهما السلام) بودند تا جایی که عمر گفت: آه از مشکلی که علی بن ابی طالب (علیهما السلام) در آن نباشد. هنگامی که علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به خلافت رسید از نظر زهد در دنیا تفاوتی نکرد و احمد بن حنبل میگفت: خلافت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را زینت نداد بلکه این علی بود که خلافت را آراست.
التبصرة، تالیف ابن جوزی، جلد ۱، صفحه ۴۴۹، چاپ دار الکتب العلمیة
البته جای تعجب است که هم ابن جوزی و احمد بن حنبل با وجود این اعتراف صریح به برتری امیر المومنین علیه السلام مبغض آن حضرت بودند؛ چنانچه همین ابن جوزی بسیاری از احادیث در فضیلت اهل بیت علیهم السلام را که تمامی علمای اهل سنت عمری صحیح و حتی متواتر دانستهاند و هیچکس حتی سلفیون جرئت انکار آنها را نداشتهاند را تنها به جرم فضیلت اهل بیت علیهم السلام بودن جعلی دانسته یا احمد بن حنبل که اوج نفاق خود را آشکار کرد علنا در بین شاگردانش منکر خلافت امیر المومنین علیه السلام شد. (در مطالب آینده به آن پرداخته خواهد شد.)
اعتراف ولی الله دهلوی از دشمنان شیعه به عصمت امیر المومنین علیه السلام
عصمت ائمه علیهم السلام یکی از عقائد شیعه است که روایات اهل سنت عمری نیز آن را تایید میکند؛ اما اکثر از اهل سنت عمری عناد ورزیده و آن را منکر میشوند. در این بین جای تعجب است که ولی الله دهلوی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام به عصمت امیر المومنین علیه السلام اعتراف کرده و مینویسد:
واذا تمت العصمة کانت افاعیله کلها حقة لا أقول إنها تطابق الحق بل هی الحق بعینها بل الحق امر ینعکس من تلک الأفاعیل کالضوء من الشمس والیه أشار رسول الله صلى الله علیه وسلم حیث دعا الله تعالى لعلی اللهم ادر الحق معه حیث دار ولم یقل ادره حیث دار الحق.
زمانی که عصمت به حد تمام و کمال برسد، افعال انسان تماما حق است. من نیگویم اعمال انسان در این حالت مطابق حق است بلکه میگویم عین حق است. بلکه حق امر است که از آن افعال منعکس میگردد. مانند ساطع شدن نور از خورشید و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن گاه که به درگاه خداوند برای علی (علیه السلام) دعا کرد و فرمود: خداوندا حق را با او هر جا که بود قرار ده» به این مطلب اشاره کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نفرمود هرجا که حق بود علی را در آن جا قرار ده».
التفهیمات الالهیة، تالیف ولی الله دهلوی، جلد ۲، صفحه ۲۲، چاپ المجلس العلمی
این کلام دهلوی صراحت در اقرار وی به عصمت امیر المومنین علیه السلام دارد چرا که وی پس از توضیح، جزما کلام رسول الله صلی الله علیه و آله در حق امیر المومنین علیه السلام را نقل کرده و آن را بر تعریف و توضیح خود از عصمت تطبیق میدهد.
آرزوی باطل وهابیت در تخریب حرم پیامبر صلی الله علیه و آله
مقبل بن هادی الوادعی قبح الله وجهه از مفتیهای وهابی معاصر مینویسید:
نحن نقول وتلكم قبة الهادي بجوارنا: نتمنى نتمنى أن قد رأينا المساحي في ظهرها إلى أن تصل إلى الأرض، لكن نرى أن ليس لدينا قدرة، فنحن إن شاء الله نؤجل هذا لغد أو بعد غد، وهكذا بعض المنكرات.
این قول و نظر ما در مورد این گنبدی است که در جوار ماست (قبة الخضرای حرم نبوی) و همچنین آرزو و تمنا ما این است که کاش روزی را ببینیم که کلنگها و پتکها بر سر این گنبد میخورد و آن را به زمین آورده و تخریب میکند.
تحفة المجیب علی اسئلة الحاضر و الغریب، تالیف مقبل بن هادی الوادعی، صفحه ۴۰۶، چاپ انتشارات دار الآثار صنعاء
البته به فضل الهی چند سالیست که این ملعون به درک واصل شده و این آرزو را با خود به گور برده است.
نکته جالب در مورد این ملعون تغییر مذهب وی از زیدیه به وهابیت است؛ مذهب زیدیه به علت فقه سنیزده و پیروی از مخالفین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام مانند ابی حنیفه و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام خصوصا امام صادق و امام باقر علیهما السلام و خلق و خوی تکفیری و جهادی افراطی به بستر مناسبی برای وهابیت تبدیل شده و افراد و قبایلی زیادی از این مذهب به وهابیت پیوستهاند یا بعضی با حفظ مذهب سلفی شدهاند. در این موضوع در مطالب آینده بیشتر خواهیم پرداخت.
اتفاق نظر اهل تاریخ بر اولین مسلمان بودن امیر المومنین علیه السلام (به اعتراف اهل سنت عمری)
حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وَلَا أَعْلَمُ خِلَافًا بَيْنَ أَصْحَابِ التَّوَارِيخِ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَوَّلُهُمْ إِسْلَامًا.
من هیچ اختلافی نزد اهل تاریخ بر این که علی بن ابی طالب (علیهما السلام) اولین مسلمان بوده نمیبینم.
معرفة علوم الحدیث و کمیة اجناسه، تالیف حاکم نیشابوری، صفحه ۱۵۹، چاپ دار ابن الحزم
مبارزه امیر المومنین علیه السلام با عمر بن عبد ود در جنگ خندق برتر از تمامی اعمال امت (به روایت اهل سنت عمری)
موفق بن احمد خوارزمی و فخر رازی از علمای اهل سنت عمری روایت کردهاند:
۳۰- أخبرنا الإمام الحافظ أبو الفتح عبد الواحد بن الحسن الباقرحي، أخبرنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد الجويني قال: قرأت على أبي الحسن عليّ بن أحمد الواحدي، أخبرنا عبد الرّحمن بن حمدان السعدي، أخبرنا لؤلؤ القيصري، أخبرنا إبراهيم بن محمّد الصوفي، أخبرنا أبو عبد اللّه الحسين بن الحسن بن شدّاد، حدّثني محمّد بن سنان الحنظلي، أخبرنا إسحاق بن بشر القرشي، عن بهز بن حكيم، عن أبيه، عن جدّه، عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال لمبارزة عليّ بن أبي طالب لعمرو بن عبد ود -يوم الخندق- أفضل من عمل امتي إلى يوم القيامة» .
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مبارزه علی بن ابی طالب (علیهما السلام) با عمرو بن عبد ود از تمامی اعمال امت من تا روز قیامت برتر است.
مقتل الحسین، تالیف موفق بن احمد خوارزمی، جلد ۱، صفحه ۷۸، چاپ دار انوار الهدی
تفسیر الفخر الرازی، تالیف فخر رازی، جلد ۳۲، صفحه ۳۱، چاپ دار الفکر
ابن ابی الحدید یکی دیگر از علمای اهل سنت عمری مینویسد:
قال شيخنا أبو الهذيل و قد سأله سائل أيما أعظم منزلة عند الله علي أم أبو بكر فقال يا ابن أخي و الله لمبارزة علي عمرا تعدل أعمال المهاجرين و الأنصار و طاعاتهم كلها و تربي عليها فضلا عن أبي بكر وحده .
شخصی از استاد ما ابو الهذیل سوال كرد که آیا منزلت و جایگاه ابی بكر در نزد خداوند بزرگ میباشد یا علی (علیه السلام)؟ استاد در جواب گفت: ای پسر برادرم وقتی علی با عمرو بن عبد ود در روز خندق به مبارزه بر خواست این عملش برابری كرد با اعمال و طاعات تمام مهاجرین و انصار و از اعمال آنها بزرگتر نیز بود چه رسد از عمل ابی بكر به تنهایی.
شرح نهج البلاغة، تالیف ابن ابی الحدید، جلد ۱۹، صفحه ۶۰، چاپ دار الکتب العلمیة
حب امیر المومنین علیه السلام برترین عمل (به روایت اهل سنت عمری)
ابی نعیم اصفهانی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
الرَّحْمَنِ بْنِ مَنْصُورٍ الْحَارِثِيُّ، ثنا أَبِي ثنا عَلِيُّ بْنُ قَادِمٍ ح. وَحَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَيَّانَ، ثنا ابْنُ الطِّهْرَانِيِّ، ثنا الرَّمَادِيُّ، ثنا سَهْلُ بْنُ عَامِرٍ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ كَثِيرٍ الضَّرِيرِ، قَالَ: رَأَيْتُ زُبَيْدًا فِي النَّوْمِ فَقُلْتُ: إِلَى مَا صِرْتَ يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ؟ قَالَ: إِلَى رَحْمَةِ اللهِ» قُلْتُ: فَأَيُّ الْعَمَلِ وَجَدْتَ أَفْضَلَ؟ قَالَ: الصَّلَاةُ وَحُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ».
یحیی بن کثیر، زبید بن حارث را پس از مرگش در خواب دید و از پرسید: کدامین عمل را برتر یافتی؟ زبید در پاسخ گفت: نماز و حب علی بن ابی طالب (علیهما السلام).
حلیة الاولیاء، تالیف ابن نعیم اصفهانی، جلد ۵، صفحه ۳۲، چاپ دار الکتب العلمیة
امام صادق علیه السلام فقیهترین مردم به اعتراف ابو حنیفه
ذهبی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
و قال ابن عقدة: ثنا جعفر بن محمد بن حسين بن حازم حدّثني أبو نجيح إبراهيم بن محمد، سمعت الحسن بن زياد الفقيه، سمعت أبا حنيفة و سئل: من أفقه من رأيت؟ فقال: ما رأيت أحدا أفقه من جعفر، لما أقدمه المنصور الحيرة بعث إليّ فقال: يا أبا حنيفة إن الناس قد فتنوا بجعفر بن محمد، فهيّئ لنا من مسائلك الصّعاب، فهيّأت له أربعين مسألة، ثم بعث إليّ المنصور فأتيته، فدخلت، و جعفر جالس عن يمينه، فلما بصرت بهما دخلني لجعفر من الهيبة ما لم يدخلني للمنصور، ثم التفت إلى جعفر فقال: يا أبا عبد الله، أ تعرف هذا؟ قال: نعم هذا أبو حنيفة، ثم أتبعها: قد أتانا، ثم قال: يا أبا حنيفة هات من مسائلك فاسأل أبا عبد الله، فابتدأت أسأله، فكان يقول في المسألة: أنتم تقولون فيها كذا و كذا، و أهل المدينة يقولون كذا و كذا، و نحن- يريد أهل البيت- نقول كذا و كذا، فربما تابعنا، و ربما تابع أهل المدينة، و ربما خالفنا معا، حتى أتيت على أربعين مسألة، ما أخرم فيها مسألة، ثم يقول أبو حنيفة: أ ليس قد روينا أن أعلم الناس أعلم الناس بالاختلاف.
حسن بن زیاد فقیه گوید: شنیدم که از ابو حنیفه پرسیدند: فقیهترین کسی که دیدی کیست؟ گفت: کسی را فقیهتر از جعفر (علیه السلام) ندیدم. وقتی منصور دوانیقی (خلیفه عباسی) او را به حیره آورد؛ کسی را دنبال من فرستاد و گفت: ای ابو حنیفه، مردم فریب جعفر بن محمد را خورده و گمراه شدهاند؛ پس تعدادی از آن سوالات سختت را آماده کن [تا با آن جعفر بن محمد را رسوا کنیم] من نیز چهل سوال آماده کردم. منصور مرا دوباره احضار کرد. نزد او رفتم و بر او وارد شدم. جعفر بن محمد در طرف راست منصور نشسته بود. وقتی چشمم به آن دو افتاد؛ چنان هیبتی از جعفر بن محمد بر دلم افتاد که از منصور چنان هیبتی ایجاد نشد. منصور رو به جعفر بن محمد نمود و گفت: ای ابا عبد الله، این مرد را میشناسی؟ فرمود: آری این ابو حنیفه است. قبلا پیش ما آمده است. منصور گفت: ای ابو حنیفه سوالات خود را از ابا عبد الله بپرس. شروع به پرسیدن کردم. در پاسخ هر مساله میفرمود: شما [فقهاء عراق] چنین می گویید و فقهاء مدینة چنین میگویند و ما اهل بیت (علیهم السلام) چنین میگوییم. گاهی نظر او با ما [اهل عراق] یکی بود و گاهی با اهل مدینه و گاهی با هر دو مخالفت میکرد. هر چهل مساله را پرسیدم ولی او از پاسخ هیچ یک باز نماند. سپس ابو حنیفه گفت: مگر نه این که روایت داریم: داناترین مردم کسی است که به مسائل اختلافی داناتر باشد؟
تاریخ الاسلام، تالیف شمس الدین الذهبی، جلد ۹، صفحه ۸۹-۹۰، دار الکتاب العربی
سوالی از اهل سنت عمری: پس چرا فقیهترین مردم را رها کردهاید؟!
پی نوشت: البته ابو حنیفه با وجود اعتراف به فضل آن حضرت یکی از بزرگترین دشمنان آن حضرت بود و کار ابو حنیفه به جایی رسیده بود که هر پرسشی را از او میکردند، کاملا برخلاف سخن امام صادق علیه السلام پاسخ میداد. با این که ابو حنيفه هر چه از دین میدانست را از جلسات درسی امام صادق علیه السلام فرا گرفته بود، ولی از روی بغض و حسادتی که نسبت به اهل بیت علیهم السلام داشت، هر آنچه را که از ایشان یاد گرفته و يا شنیده بود را بر خلاف آن حضرت فتوا داده بود، و فقط موضوع باز يا بسته بودن چشم را از حضرت نمیدانست که آن را هم با فتوای فوق حل نمود! همچنین فتوای مذهب ابو حنيفه در تکفیر روافض يا همان شیعیان که خلفای جور و سنتهای ایشان را رفض و يا رد نمودهاند مشهور میباشد. در بسياری از کتب علمای حنفی بر اين فتوای تکفیر تأکید گرديده است و از آن به عنوان باور صحیح و مسلم در مذهب ابو حنیفه ياد شده است.
وقال أبو حنيفة إني باريت أقوال جعفر بن محمّد الصادق في جميع الأحكام والمسائل فعملت بعكسه وما فاتني الّا إنّي لا أعلم أنه إذا ركع في صلاه هل يفتح عينيه أو يغمضهما حتّى أعمل بخلافه.
ابو حنیفه روزی به مريدانش گفت: من میخواهم بدانم که جعفر بن محمد (عليهما السلام) در سجده چشمها را میبندد یا باز میگذارد! گفتند چرا؟ گفت: میخواهم ببینم اگر جعفر بن محمد (علیهما السلام) چشمها را در سجده میبندد، من باز بگذارم، و اگر او چشمها را در سجده باز میگذارد، من ببندم. پس حال که نمیدانم، وقتی به سجده میروید، يک چشم خود را ببندید و چشم دیگر را باز بگذارید، تا در هر صورت، بر خلاف جعفر بن محمد (عليهما السلام) عمل کرده باشید!
زهر الربیع، تألیف سید نعمت الله جزایری رحمه الله، صفحه ۴۸۳، چاپ موسسه العالمیة للتجلید
معجزهای از امام صادق علیه السلام در اثبات امامت ایشان به اعتراف خنجی اصفهانی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری
فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی شافعی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و دشمنان تشیع در مورد امام حسن مجتبی علیه السلام چنین مینویسد:
یک روز امام جعفر (علیه السلام) در خانه خود آتشی روشن کرده و کسی را فرستاده نزد برادر او را طلب نموده؛ چون برادر آمده آن حضرت سخنی میفرموده و بسیاری از اکابر شیعه حاضر بودهاند. آن حضرت برادر را نشانیده و خود برخاسته و در میان آتش در رفته، وساعتی در آنجا نشسته و سخن فرموده و ارشاد و نصیحت کرده و اصلا آتش در او اثر نکرده و هیچ جامه و رخت او نسرخته؛ چه جای آنکه در بدن مبارک او اثر کند. بعد از آن بیرون فرموده و با برادر گفته: برخیز و همچو من در آتش نشین، اگر راست میگویی که وصی پدر خودی منصب امامت یافتهای ! برادر چون حال دیده برخاسته و ردا بر زمین کشیده و بیرون رفته و بعد از آن ترک دعوی امامت کرده؛ و امامت حضرت امام جعفر بر همگان ظاهر شد.
وسیلة الخادم الی المخدوم، تألیف خنجی اصفهانی، صفحه ۱۹۵-۱۹۶، چاپ انتشارات انصاریان
همچنین نبهانی یکی دیگر از علمای اهل سنت عمری به نقل از شعرانی عالم بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
جعفر الصادق أحد أئمة ساداتنا آل البيت الكبار ، كان رضي الله عنه إذا احتاج إلى شيء قال يا رباه أنا محتاج إلى كذا ، فما يستتم دعاءه إلا و ذلك الشيء بجنبه موضوعا ، قاله الشعراني .
جعفر صادق (علیه السلام) یکی از ائمه سادات اهل بیت بزرگوار است. او هر زمانی که چیزی را احتیاج داشت میگفت: خدایا فلان چیز را احتیاج دارم. هنوز دعایش تمام نشده بود که آن چیز در کنارش آماده بود.
جامع کرامات الاولیاء، تألیف نبهانی، جلد ۲، صفحه ۴، چاپ مرکر اهل سنت برکات رضا
اذعان احمد بن حنبل در مورد قسیم بهشت و جهنم بودن امیر المومنین علیه السلام
ابن ابی یعلی حنبلی از علمای اهل سنت عمری مینویسد:
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ الطُّوسِیُّ ، یَقُولُ : كُنَّا عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ : یَا عَبْدَ اللَّهِ ، مَا تَقُولُ فِی هَذَا الْحَدِیثِ الَّذِی یُرْوَى أَنَّ عَلِیًّا عَلَیْهِ السَّلَامُ ، قَالَ : أَنَا قَسِیمُ النَّارِ ؟ وَمَا تُنْكِرُ مِنْ ذَا أَلَیْسَ رَوَیْنَا أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) : " لَا یُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا یُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ ".قُلْنَا بَلَى ، قَالَ : أَیْنَ الْمُؤْمِنُ ؟ قُلْنَا : فِی الْجَنَّةِ ، قَالَ : فَأَیْنَ الْمُنَافِقُ ؟ قُلْنَا : فِی النَّارِ ، قَالَ : فَعَلِیُّ قَسِیمُ النَّارِ .
محمد بن منصور طوسی میگفت: نزد احمد بن حنبل نشسته بودیم که مردی سوال کرد چگونه علی بن ابی طالب (علیهما السلام) میگوید من قسمت کننده بهشت و جهنم هستم؟ احمد بن حنبل (رئیس مذهب حنابله اهل سنت عمری) در پاسخ میگوید: چرا منكر این حدیث میشوید؟ مگر از نبى اكرم (صلی الله علیه و آله) براى ما روایت نشده است كه به على (علیه السلام) فرمود: تو را دوست ندارد مگر مومن و دشمن ندارد مگر منافق؟ گفتند: آری. احمد بن حنبل گفت: منافق كجاست؟ گفتند: در دوزخ. گفت: پس علی تقسیم كننده دوزخ و بهشت است.
طبقات الحنابلة، تالیف ابن ابی یعلی حنبلی، جلد ۲، صفحه ۳۵۸، چاپ جامعه ام القری
حق پدری امیر المومنین علیه السلام بر امت (به روایت اهل سنت عمری)
موفق بن احمد خوارزمی، ابن مردویه، ابراهیم بن محمد جوینی و ابن مغازلی از علمای اهل سنت عمری روایت کردهاند:
٢٤٢- ابن مردويه، حدثني جدي، حدثنا محمد بن الحسين، حدثنا محمد بن جرير ابن يزيد، حدثنا سليمان بن الربيع البرجمي، حدثنا كادح بن رحمة، عن زياد بن المنذر، عن أبي ابير، عن جابر بن عبد الله، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): " حق علي بن أبي طالب على هذه الأمة كحق الوالد على ولده .
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: حق امیر المومنین (علیه السلام) بر امت مانند پدر است بر فرزند.
المناقب، تالیف خوارزمی، صفحه ۳۰۹-۳۱۰، حدیث ۳۰۶، چاپ موسسه النشر الاسلامی
مناقب علی بن ابی طالب، تالیف ابن مردویه، صفحه ۱۸۰، حدیث ۲۴۲، چاپ دار الحدیث
فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۱، صفحه ۲۹۷، حدیث ۲۳۵، چاپ دار الحبیب
مناقب الامام علی علیه السلام، تألیف ابن مغازلی، صفحه ۹۴، حدیث ۷۰، چاپ دار الاضواء
سوالی که مطرح میشود این است که آیا امت اسلام حق پدری امیر المومنین علیه السلام را رعایت کردند یا به پدر خود خیانت کردند؟!
تشیع فردوسی و تاثیر مذهب شیعه بر روحیات وی در کلام دکتر عبد الحسین زرینکوب
دکتر عبد الحسین زرینکوب از اساتید مطرح و مشهور تاریخ و ادبیات مینویسد:
فردوسی شیعی مذهب بود، و مثل همکیشان خود، از دائم ترکان سنی بر مرزهای شرقی ایران رنج میبرد و عمال خلیفهی بغداد را در مرزهای غربی آن مثل خود خلیفه به چشم غاصب مینگریست. ایرانی که او آرزوی احیاء آن را داشت در فاصلهی بین آموی و اروند - جیحون و دجله - نمیگنجید و به آنچه خلیفهی بغداد و دستنشاندگانش در سر تا سر آن، به نام حاکم و سلطان برقرار کرده بودند محدود نمیماند، از کودکی چنانکه خودش همه جا میگفت، به مهر حیدر (علیه السلام) پرورش یافته بود، و مثل هر شیعهی اخلاصکیش دوست داشت تا پایان عمر این دوستی و خاکباشی را نسبت به علی و خاندان او (علیهم السلام) در درون جانش حفظ کند. علی (علیه السلام) برای وی قهرمان رویاها بود: دلاوری، عدالت، دوستی و پارسایی او نمونهای بود که او میپنداشت بدون آن ایران او، ایران پدرانش که از دست خلفا ستم دیده بود، و عمال خلفا آن را پاره پاره، و آکنده از جور و خون و جنایت کرده بودند، نمیتوانست یه یک ایران تازه تبدیل شود».
نامورنامه در باره فردوسی و شاهنامه، تالیف عبد الحسین زرینکوب، صفحه ۴۹-۵۰، چاپ انتشارات سخن
آیین شیعه که وی (فردوسی) را به تعبیر خودش خاک پای حیدر کرده بود روح و ذهن وی را به دنیای پارسایی و قهرمانی میخواند و از برادرکشیها و ناجوانمردیهایی که امیران عصر را از بخارا تا گرگان و از طوس تا بغداد به جان هم انداخته بود بیزار میکرد».
نامورنامه در باره فردوسی و شاهنامه، تالیف عبد الحسین زرینکوب، صفحه ۵۲، چاپ انتشارات سخن
ابیات زیبای فردوسی در مدح و ارادت به خاندان اهل بیت علیهم السلام در شاهنامه که آقای زرینکوب به آن اشاره کرده بود:
منم بنده اهل بیت نبی / سراینده خاک پای وصی
برین زادم و هم برین بگذرم / چنان دان که خاک پی حیدرم
شاهنامه فردوسی، جلد ۳، صفحه ۱۶۹، چاپ مسکو
جبرئیل خادم امام رضا علیه السلام
ذهبی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وقتی از ابو نواس شاعر برجسته عرب میپرسند: تو راجع به همه چیز شعر سرودی، چرا راجع به علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) شعر نمیگویی؟ میگوید:
فعلام ترکت مدح ابن موسي
و الخصال الّتي تجمّعن فیه
قلت: لا أستطیع مدح إمام
کان جبریلُ خادماً لأبیه
من دیدم راجع به همه چیز شعر سرودم ولی حرفی درخور شأن والای علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) ندارم و بیان من در باره او جسارت در محضر اوست، چرا که جبرئیل خادم و دربان خانه پدر او میباشد».
تاریخ الاسلام، تألیف ذهبی، جلد ۱۴، صفحه ۲۷۱، چاپ دار الکتاب العربی
به اذعان البانی وهابی، انکار مهدی (عجل الله فرجه) انکار الوهیت خداوند است
تودهنی البانی وهابی به نواصب و منکرین مهدویت
ظهور امام مهدی علیه السلام یکی از قطعیات اسلام که از کتب فریقین ثابت میشود و شکی در آن نیست اما عدهای از دجالهای اهل سنت عمری خصوصا وهابیون و همچنین سایر نواصب مانند زیدیه و خوارج برای اینکه به خیال خود مکتب اهل بیت علیهم السلام را تضعیف کنند عقیده مهدویت را به کل منکر شدهاند. در این بین البانی یکی از بزرگترین شیوخ و محدثین و مفتیان وهابیت که او را بخاری زمان مینامند اعتراف جالبی در باب کفر منکران مهدویت دارد.
البانی از بزرگان وهابیت مینویسد:
وما مثل هؤلاء إلا كمثل من ينكر عقيدة نزول عيسى عليه السلام في آخر امان التي تواتر ذكرها في الأحاديث الصحيحة، لأن بعض الدجاجلة ادعاها، مثل ميرزا غلام أحمد القادياني، وقد أنكرها بعضهم فعلا صراحة، كالشيخ شلتوت، وأكاد أقطع أن كل من أنكر عقيدة المهدي ينكرها أيضا، وبعضهم يظهر ذلك من فلتات لسانه، وإن كان لا يبين. وما مثل هؤلاء المنكرين جميعا عندي إلا كما لو أنكر رجل ألوهية الله عز وجل بدعوى أنه ادعاها بعض الفراعنة! فهل من مدكر؟!
مثل اینها همانند کسانی است که عقیده نزول عیسی علیه السلام در آخر امان را که احادیث صحیح در مورد آن به تواتر رسیده است، منکر میشوند و مطمئنا و قطعا میگویم که هر کس عقیده مهدی (عجل الله فرجه) را منکر شود، آن را نیز منکر میگردد؛ همان طور که بعضی دجالها ادعا کردهاند مانند میرزا غلام احمد و بعضی به صراحت منکر آن شدهاند مانند شیخ شلتوت. و برخی از آنها نیز این عقیده را ناخواسته (بر اثر لغزش) بیان کردهاند و مثل تمامی این گروه منکر خروج مهدی (عجل الله فرجه) در نزد من همانند کسی است، که الوهیت خداوند متعال را انکار نماید، همانند ادعای برخی از فراعنه. پس آیا پندگیرندهای هست؟
سلسلة الاحادیث الصحیحة، تالیف البانی، جلد ۴، صفحه ۴۳، چاپ مکتبة المعارف
اعتقاد اهل سنت عمری به نشستن رسول خدا بر روی عرش در کنار خدا
عبد القادر گیلانی از علمای بزرگ اهل سنت عمری در باره عقیده مذهب خود نسبت به نشستن و جلوس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و دیگر انبیاء (علیهم السلام) بر روی عرش در کنار پروردگار، سخنی را میگوید که تعجب همه محققان را برانگیخته است!
عبد القادر گیلانی مینویسد:
وأهل السنة يعتقدون أن الله يجلس رسوله ونبيه المختار على سائر رسله وأنبيائه معه على العرش يوم القيامة.
اهل سنت اعتقاد دارند که خداوند پیامبرش و نبی برگزیدهاش را بر سایر فرستادگان و پیامبرانش را در روز قیامت با خود بر روی عرش مینشاند!
الغنیة لطالبی طريق الحق عز و جل، تالیف عبد القادر الجیلانی، جلد ۱، صفحه ۱۵۰، چاپ دار الکتب العلمیة
کسانی که اینچنین خرافات و توهماتی در کتب خود و عقایدشان وجود دارد، آیا میتوانند که بازهم به شعائر مبارکه حسینیه و عقاید حقه و توحید ناب مکتب اهل بیت علیهم السلام اشکال بگیرند؟
قضاوت با شما
ولایت امیر المومنین علیه السلام واجبی که ترک شد (به روایت اهل سنت عمری)
ابن مردویه اصفهانی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
٤٨. ابن مردويه، عن أبي هارون العبدي، قال: كنت أرى رأي الخوارج لا رأي لي غيره، حتّى جلست إلى أبي سعيدالخدري فسمعته يقول: أمر الناس بخمس فعملوا بأربع و تركوا واحدة، فقال له رجل: يا أبا سعيد، ما هذه الأربع الّتي عملوا بها؟ قال: الصلاة، و اكاة، و الحج، و الصوم- صوم شهر رمضان-. قال: فما الواحدة الّتي تركوها؟ قال: ولاية عليّ بن أبي طالب. قال: و إنّها مفترضة معهنّ؟ قال: نعم. قال: فقد كفر الناس!! قال: فما ذنبي!
ابو هارون عبدی گفت: من بر عقیده خوارج بودم و هیچ رایی جز آن نداشتم تا آنکه به نزد ابو سعید خدری رحمه الله رسیدم و از او شنیدم که میگفت: مردم مامور به پنج چیز بودند، پس به چهار تای آن عمل نموده و یکی را ترک کردند. یکی به او گفت: ای ابو سعید! چهار چیزی که به آن عمل کردند چیست؟ گفت: نماز، زکات، حج و روزه ماه رمضان. گفت: پس آنچه را رها نمودند چیست؟ گفت: ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام. آن مرد گفت: آیا ولایت همانند آن چهار مورد واجب است؟ ابو سعید گفت: آری به خدای کعبه سوگند! آن مرد گفت: پس با این وجود مردم کافر شدهاند؟! ابو سعید گفت: گناه من چیست؟
مناقب علی بن ابی طالب، تالیف ابن مردویه، صفحه ۷۲-۷۳، حدیث ۴۸، چاپ دار الحدیث
وقتی که حتی عایشه بیشتر از پیامبر اهل سنت عمری میفهمد!!!
ابن قتیبه دینوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
قالت يا بني أبلغ عمر سلامي و قل له : لا تدع أمة محمد بلا راع ، إستخلف عليهم و لا تدعهم بعدك هملا ، فإني أخشي عليهم الفتنة .
عایشه به عبد الله بن عمر گفت: به عمر سلام برسان و بگو امت محمد (صلی الله علیه و آله) را بدون چوپان رها مكن و كسى را به عنوان جانشین تعیین نما، چون واهمه آن دارم كه آنان گرفتار فتنه گردند.
الامامة و الة، تالیف ابن قتیبه دینوری، جلد ۱، صفحه ۳۹، چاپ مطبعة النیل مصر
با وجود فراوان بودن احادیث جانشینی حضرت امیر المومنین علیه السلام در منابع اهل سنت عمری، آنان معاندانه منکر هر گونه تعیین جانشین توسط حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله شده و مدعی هستند که آن حضرت امت را بدون تعیین جانشین رها کردهاند؛ اما میبینیم که در این روایت عایشه به عمر میگوید امت را بدون جانشین رها نکن تا گرفتار فتنه نشوند! گویا بیشتر از پیامبری که اهل سنت عمری مدعی آن هستند میفهمیده که نباید امت را بیجانشین رها کرد!!!
اعتراف فخر رازی به فضائل اهل بیت علیهم السلام و ظلم بنی امیه
فخر رازی از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
فَانْظُرْ کَمْ قُتِلَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ، ثُمَّ الْعَالَمُ مُمْتَلِئٌ مِنْهُمْ، وَلَمْ یَبْقَ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ فِی الدُّنْیَا أَحَدٌ یُعْبَأُ بِهِ، ثُمَّ انْظُرْ کَمْ کَانَ فِیهِمْ مِنَ الْأَکَابِرِ مِنَ الْعُلَمَاءِ کَالْبَاقِرِ وَالصَّادِقِ وَالْکَاظِمِ وَالرِّضَا عَلَیْهِمُ السَّلَامُ وَالنَّفْسُ اَّکِیَّةُ وَأَمْثَالُهُمْ.
با این که دودمان بنی امیه تلاش کردند اهل بیت (علیهم السلام) را بکشند و از بین ببرند و نسل اهل بیت علیهم السلام را برای همیشه از صحنه گیتی برکنند، اما دنیا مملو از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است، ولی از بنی امیه، یک نفر را هم نمیبینیم. ببینید چه شخصیتهای برجستهای از اهل بیت (علیهم السلام) مانند [امام] باقر و [امام] صادق و [امام] کاظم و [امام] رضا (علیهم السلام) و نفس ذکیه و امثالهم است.
تفسیر الفخر الرازی، تالیف فخر رازی، جلد ۳۲، صفحه ۱۲۴، چاپ دار الفکر
امام مهدی عجل الله فرجه خلیفه الله (به روایت اهل سنت عمری)
محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
در حدیث آمده است وقتی که امام مهدی (علیه السلام) از مدینه منوره به مکه مکرمه میآید مردم او را شناخته با او بیعت میکنند و ایشان را به عنوان پادشاه خویش بر میگزینند و آن وقت از غیب این آواز میآید: هذا خليفة الله المهدی فاسمعوا و اطیعوا (پس صدای او را بشنوید و اطاعتش کنید).
ظهور مهدی، تألیف محمد ادریس کاندهلوی، ترجمه ابراهیم ارباب، صفحه ۷
الاغ دانستن معاویه توسط ابن عباس
طحاوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
١٧١٩ - أَنَّ أَبَا غَسَّانَ مَالِكَ بْنَ يَحْيَى الْهَمْدَانِيَّ حَدَّثَنَا قَالَ: ثنا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ عَطَاءٍ، قَالَ: أنا عِمْرَانُ بْنُ حُدَيْرٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ مَعَ ابْنِ عَبَّاسٍ عِنْدَ مُعَاوِيَةَ نَتَحَدَّثُ حَتَّى ذَهَبَ هَزِيعٌ مِنَ اللَّيْلِ، فَقَامَ مُعَاوِيَةُ، فَرَكَعَ رَكْعَةً وَاحِدَةً، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: مِنْ أَيْنَ تُرَى أَخَذَهَا الْحِمَارُ».
عکرمه میگوید با ابن عباس پیش معاویه بودم و صحبت میکردیم تا این که قسمتی از شب گذشت و معاویه برخاست و یک رکعت نماز خواند. ابن عباس گفت: این الاغ این کار را از کجا گرفته است؟
شرح معانی الآثار، تالیف طحاوی، جلد ۱، صفحه ۲۸۹، چاپ عالم الکتب
شفا گرفتن زائر امام رضا علیه السلام در حرم آن حضرت (به روایت اهل سنت عمری)
جوینی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
۴۹۱- أنبأني الشيخ محي الدين عبد الحميد بن أبي البركات الحربي، و أمين الدين أبو الفضل إسماعيل بن أبي عبد اللّه ابن حمّاد العسقلاني، قالا: أنبأنا أبو أحمد عبد الوهاب بن عليّ بن عليّ إجازة، أنبأنا زاهر بن طاهر بن محمد المستملي [ظ] إجازة، قال: أنبأنا أبو بكر الحسين بن عليّ، أنبأنا محمد بن عبد اللّه الحافظ، قال: سمعت أبا القاسم ابن عليّ المعمري يقول: سمعت أبي يقول: سمعت أبا النضر المؤذّن النيسابوري يقول: أصابتني علّة شديدة ثقل فيها لساني فلم أقدر منها على الكلام فخطر ببالي زيارة الرضا عليه السلام و الدعاء عنده و التوسّل به إلى اللّه تعالى ليعافيني فخرجت زائرا و زرت الرضا و قمت عند رأسه و صلّيت ركعتين، و كنت في الدعاء و التضرّع مستشفعا صاحب القبر إلى اللّه عزّ و جلّ أن يعافيني من علّتي و يحلّ عقدة لساني إذ ذهب بي النوم في سجودي، فرأيت في منامي كأن القمر قد انفرج فخرج منه رجل آدم كهل شديد الأدمة، فدنا منّي فقال: يا أبا النضر قل: لا إله إلا اللّه» قال: فأومأت إليه كيف أقول ذلك و لساني منغلق؟فصاح عليّ صيحة و قال: تنكر للّه القدرة؟ قل:لا إله إلا اللّه» قال: فانطلق لساني فقلت: لا إله إلا اللّه» و رجعت إلى منزلي راجلا و كنت أقول: لا إله إلا اللّه»و لم ينغلق لساني بعد ذلك.
حاکم نیشابوری نقل کرده است که شخصی به نام ابو نضر موذن میگفت: به بیماری سختی مبتلا گشتم، در آن بیماری زبانم بند آمد و قادر بر سخن گفتن نبودم. به ذهنم خطور کرد به زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) بروم و و نزد مرقد و بارگاه شریف ایشان دعا و توسل کنم و از خدا بخواهم مرا از این بیماری نجات دهد. به قصد زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) از نیشابور خارج شدم و قبر آن حضرت را زیارت کردم و در سمت بالاى سر آن حضرت مشغول خواندن نماز شدم و امام رضا (علیه السلام) را شفیع قرار دادم و از خدا خواستم به احترام و منزلت و مقام ایشان مشکل زبانم را برطرف سازد. در سجده نماز خوابم برد در خواب دیدم ناگهان ماه شکافته شد و مردی از آن خارج شد و به نزدیک من آمد و صدا زد: ای ابو نضر! بگو: لا اله الا الله. من با دست اشاره کردم که قادر بر سخن گفتن نیستم و زبانم بند آمده است. آن مرد بر سرم فریاد زد و فرمود: مگر به قدرت خدا ایمان نداری؟ بگو: لا اله الا الله. من که تا آن هنگام لال بودم یکباره زبانم باز شد و گفتم: لا اله الا الله. من نیز به شکرانه این نعمت الهی، از مشهد پیاده بازگشتم و در طول مسیر همواره ذکر لا اله الا الله را بر زبان داشتم و بعد از آن زبانم بند نیامد.
فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۱، صفحه ۲۱۷، چاپ دار الحبیب
بیادبی و اعتراض فرقه گمراه صوفیه به امام رضا علیه السلام
ابی سعد منصور بن حسین الآبی جریان اعتراض و دهنکجی بزرگان صوفیه نیشابور به ساحت حضرت رضا صلوات الله علیه چنین نقل میکند:
ودخل عليه بخراسان قوم من الصوفية ، فقالوا له : إن أمير المؤمنين المأمون نظر فيا ولاه الله من الأمر فرآكم - أهل البيت - أولى الناس بأن تؤموا الناس ، ونظر فیگم - أهل البيت - فراكم أولى الناس بالناس ، فرأى أن يرد هذا الأمر إليك ، والأم تحتاج إلى من يأكل الكثب ويلبس الخشن ، ويركب الحمار ، ويعود المريض . قال : وكان الرضا - رضي الله عنه - كثا فاستوى جالسا ، ثم قال : كان بوس نبيا ينبش أقبية الديباج المزورة بالذهب ، ويجلس على مئات آل فرعون ويحكم ، إنما يراد من الإمام قشطه وعده إذا قال صدق ، وإذا حكم عدل ، وإذا وقد أنجز : إن الله تعالى لم يحترم لبوسا ولا مطعما ، وتلا : قل من حرم زيئة الله التي أخرج لعباده والطيب من الرزق » .
شماری از صوفیان خراسان نزد امام رضا (علیه السلام) آمدند و گفتند: مأمون، با تأمل در ولایتی که خداوند به او سپرده به این نتیجه رسیده که شما اهل بیت، شایستهتر از سایر مردمان در این امر هستید که مردم را امامت کنید، و باز از میان مردمان، شخص شما را از میان اهل بیت برای این امر مقدم و شایستهتر نسبت به دیگران دانسته است که حکومت را به شما بسپارد. مردم نیاز به کسی دارند که غذای سخت بخورد، لباس خشن و خشک بپوشد، سوار الاغ شود، و از مریض عیادت کند. امام رضا علیه السلام در حالی که تکیه به متکایی داده بود، از حالت تکیه درآمده، نشست و فرمود: یوسف علیه السلام پیامبر خدا بود، اما قبای ابریشمین که طلا در زینت آن بکار رفته بود میپوشید و بر متکاهای آل فرعون تکیه می زد و حکومت میکرد. آنچه از امام انتظار میرود قسط و عدل است، و این که وقتی سخن میگوید راست بگوید، و وقتی حکم میکند به عدالت رفتار کند، و وقتی وعده میدهد عمل کند. خداوند هیچ خوردنی و پوشیدنی را [جز آنچه صریح قرآن است] تحریم نکرده است. آنگاه این آیه را خواند که: بگو چه کسی زینت الهی و پاکترین رزقها را که خدا برای بندگانش قرار داده حرام کرده است؟»
نثر الدر فی المحاضرات، تألیف ابی سعد منصور بن حسین الآبی، جلد ۱، صفحه ۳۶۴-۳۶۵، چاپ دار الکتب العلمیة
پی نوشت: این اعتراض نشانگر نوعی از تضاد و مخالفت صوفیان با اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین می.باشد که در مقابل ولی خدا چنین موضعگیری میکنند.
اذعان ابن شاهین به تواتر حدیث غدیر
ابن شاهین از علما و محدثان بزرگ اهل سنت عمری در مورد حدیث غدیر مینویسد:
وَقَدْ رَوَى حَدِيثَ غَدِيرِ خُمٍّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَحْوُ مِائَةِ نَفْسٍ، وَفِيهِمُ الْعَشَرَةُ، وَهُوَ حَدِيثٌ ثَابِتٌ، لَا أَعْرِفُ لَهُ عِلَّةً. تَفَرَّدَ عَلِيٌّ بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ، لَمْ يَشْرَكْهُ فِيهَا أَحَدٌ.
حدود صد نفر از صحابه، حدیث غدیر خم را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کردهاند که از جمله آنها عشرهی مبشره هستند و این حدیث ثابتی است که اشکالی در آن نیست و این فضیلت از خصایص علی (علیه السلام) میباشد و احدی در آن با او شریک نیست.
شرح مذاهب اهل السنة، تالیف ابن شاهین، صفحه ۱۰۳، چاپ موسسه قرطبة
اذعان البانی وهابی به تواتر حدیث غدیر
البانی از بزرگترین علما و محدثین وهابیت در مورد حدیث غدیر مینویسد:
وللحدیث طرق أخرى کثیرة جمع طائفة کبیرة منها الهیثمی فی " المجمع " (۹ / ۱۰۳ - ۱۰۸) وقد ذکرت وخرجت ما تیسر لی منها مما یقطع الواقف علیها بعد تحقیق الکلام على أسانیدها بصحة الحدیث یقینا، وإلا فهی کثیرة جدا، وقد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح ومنها حسان. وجملة القول أن حدیث الترجمة حدیث صحیح بشطریه، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله علیه وسلم کما ظهر لمن تتبع أسانیده وطرقه، وما ذکرت منها کفایة.
برای حدیث غدیر سندهای بسیاری ذکر شده است، که افراد زیادی مانند هیثمی در کتابش المجمع اسناد آن را ذکر کردهاند، و من آنچه آوردهام اندکی از آن است که هر کسی پس از آشنایی با اسناد آن یقین به صحت پیدا میکند. ابن عقده همه راههای نقل آن را در کتابی مستقل جمع کرده است و ابن حجر بنا بر بعضی از اسناد، آن را صحیح و بر بعضی از اسناد، حسن دانسته است. خلاصه سخن آن که هر دو قسمت این روایت [هر کس من مولای اویم پس علی نیز مولای اوست؛ خدایا دوست بدار آنکه او را دوست بدارد] صحیح هستند، بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است.
سلسلة الاحادیث الصحیحة، تالیف البانی، جلد ۴، صفحه ۳۴۳، چاپ مکتبة المعارف
ترک سنت به خاطر دشمنی با امیر المومنین علیه السلام!
حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
١٧٠٦ - أَخْبَرَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْهَاشِمِيُّ بِالْكُوفَةِ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ أَبِي غَرْزَةَ الْغِفَارِيُّ، ثنا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ الْقَطَوَانِيُّ، وَأَخْبَرَنِي أَبُو سَعِيدٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَحْمَدَ الْمُؤَذِّنُ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الْإِمَامُ، ثنا عَلِيُّ بْنُ مُسْلِمٍ، ثنا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ، ثنا عَلِيُّ بْنُ مُسْهِرٍ، عَنْ مَيْسَرَةَ بْنِ حَبِيبٍ، عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: كُنَّا مَعَ ابْنِ عَبَّاسٍ بِعَرَفَةَ، فَقَالَ لِي: يَا سَيِّدُ مَا لِي لَا أَسْمَعُ النَّاسَ يُلَبُّونَ؟ فَقُلْتُ: يَخَافُونَ مِنْ مُعَاوِيَةَ، قَالَ: فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ مِنْ فُسْطَاطِهِ، فَقَالَ: §
لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، فَإِنَّهُمْ قَدْ تَرَكُوا السُّنَّةَ مِنْ بُغْضِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ».
سعید بن جبیر گفت: در موسم حج در عرفات همراه ابن عباس بودم. او از من پرسید: چه شده است که مردم لبیک نمیگویند؟! پاسخ دادم از معاویه میترسند! سپس ابن عباس از خیمه خارج شد و با صدای بلند لبیک گفت. سپس فریاد زد: آنها به خاطر دشمنی با علی (علیه السلام) سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را ترک کردهاند!
حاکم نیشابوری پس از نقل حدیث مینویسد:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ .
این حدیث بنا بر شرایط شیخین (مسلم و بخاری) صحیح است ولی آن دو نفر آن را روایت نکردهاند.
ذهبی نیز مینویسد: حدیث بنا بر شرایط شیخین [صحیح] است.
المستدرک علی الصحیحین، تالیف حاکم نیشابوری، جلد ۱، صفحه ۶۳۶، حدیث ۱۷۰۶، چاپ دار الکتب العلمیة
امیر المومنین علیه السلام هادی امت (به روایت اهل سنت عمری)
یکی از آیاتی که در شان حضرت امیر المومنین علیه السلام نازل شده و فضیلتی بینظیر برای آن حضرت محسوب میشود و به تنهایی برتری آن حضرت بر سایرین را ثابت میکند، آیه هفتم سوره رعد است. خداوند متعال در این آیه میفرماید: إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ. طبق آنچه که علمای اهل سنت عمری با اسناد خود نقل کردهاند، منذر وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله و هادی، مولای متقیان، امیر المومنین، حضرت علی علیه السلام میباشد.
طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری در تفسیر خود روایت کرده است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى الصُّوفِيُّ، قَالَ: ثنا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْأَنْصَارِيُّ، قَالَ: ثنا مُعَاذُ بْنُ مُسْلِمٍ، ثنا الْهَرَوِيُّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ {إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ} [الرعد: ۷] وَضَعَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ، فَقَالَ: أَنَا الْمُنْذِرُ» {وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ} [الرعد: ۷] ، وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى مَنْكِبِ عَلِيٍّ فَقَالَ: أَنْتَ الْهَادِي يَا عَلِيٌّ، بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ بَعْدِي» .
ابن عباس گفت: هنگامی که آیه: ای پیغمبر تو انذاردهنده هستی و هر قومی یک هادی (هدایتگر) هم دارد.» نازل شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دست بر سینه نهاد و فرمودند: من انذاردهنده هستم و و برای هر قومی هدایتگری وجود دارد» و با دست خود به شانه حضرت علی (علیه السلام) اشاره کرد و فرمودند: ای علی، تو هدایتگر هستی؛ هدایتشدهها [بعد از من] توسط تو هدایت میشوند.»
جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر الطبری)، تالیف طبری، جلد ۱۳، صفحه ۴۴۲-۴۴۳، چاپ مكتبة ابن تیمیة
خداوند در قرآن میفرماید: أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» [آيا کسی که به حق هدایت میکند، به پیروی کردن از او سزاوارتر است یا کسی که خود از هدایت بیبهره است مگر آن که (توسط دیگری) هدایت شود؛ پس چگونه داوری میکنید؟] (یونس/ ۳۵)
اعتراف عمر: به خدا قسم اگر شمشیر علی بن ابی طالب نبود، پرچم اسلام برافراشته نمیشد.
ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت عمری مینویسد:
روى أبو بكر الأنباري في أماليه أن عليا ع جلس إلى عمر في المسجد و عنده ناس فلما قام عرض واحد بذكره و نسبه إلى التيه و العجب فقال عمر حق لمثله أن يتيه و الله لو لا سيفه لما قام عمود الإسلام و هو بعد أقضى الأمة و ذو سابقتها و ذو شرفها فقال له ذلك القائل فما منعكم يا أمير المؤمنين عنه قال كرهناه على حداثة السن و حبه بني عبد المطلب .
ابو بکر انباری در امالی خود نقل کرده است که علی (علیه السلام) در مسجد نشسته بود و عدهای از مردم به همراه عمر هم آن جا بودند. یک نفر بلند شد و به امیر المومنین (علیه السلام) اهانت کرد. عمر گفت: این کلام ثابت میکند که گوینده آن یک انسان سرگردان و عاجز است. به خدا قسم اگر شمشیر علی بن ابی طالب نبود، پرچم اسلام برافراشته نمیشد و با شرفترین و با سابقهترین امت است. آن فرد زمانی که دید عمر از امیر المومنین (علیه السلام) تعریف و تمجید میکند، گفت: اگر این طور بود، چرا نگذاشتید که علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به خلافت برسد؟ عمر گفت: به خاطر این که علی بن ابی طالب جوان بود و سن کمی داشت و فرزندان عبد المطلب را دوست داشت.
شرح نهج البلاغة، تالیف ابن ابی الحدید، جلد ۱۲، صفحه ۸۲، چاپ دار الکتب العلمیة
از این بیان عمر بن خطاب ثابت میشود که او نیز به برتری امیر المومنین علیه السلام اقرار داشته اما خباثت ذاتیاش باعث شده تا حق آن حضرت را غصب کند. نکته جالب اینجاست که پاسخ شبهه مظحک عمر را ابی قحافه پدر ابی بکر به پسرش داده است چنانچه شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:
أبا قحافة كان بالطائف لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وبويع لأبي بكر، فكتب ابنه إليه كتابا عنوانه " من خليفة رسول الله إلى أبي قحافة. أما بعد فإن الناس قد تراضوا بي، فإني اليوم خليفة الله، فلو قدمت علينا كان أقر لعينك " قال: فلما قرأ أبو قحافة الكتاب قال للرسول: ما منعكم من علي؟ قال: هو حدث السن وقد أكثر القتل في قريش وغيرها وأبو بكر أسن منه. قال أبو قحافة: إن كان الأمر في ذلك بالسن فأنا أحق من أبي بكر، لقد ظلموا عليا حقه وقد بايع له النبي صلى الله عليه وآله وأمرنا ببيعته. ثم كتب إليه " من أبي قحافة إلى ابنه أبي بكر. أما بعد فقد أتاني كتابك فوجدته كتاب أحمق ينقض بعضه بعضا، مرة تقول خليفة رسول الله صلى الله عليه وآله ومرة تقول خليفة الله ومرة تقول تراضى بي الناس، وهو أمر ملتبس فلا تدخلن في أمر يصعب عليك الخروج منه غدا ويكون عقباك منه إلى النار والندامة وملامة النفس اللوامة لدى الحساب بيوم القيامة، فإن للأمور مداخل ومخارج وأنت تعرف من هو أولى بها منك، فراقب الله كأنك تراه ولا تدعن صاحبها، فإن تركها اليوم أخف عليك وأسلم لك.
ابی قحافه (پدر ابی بکر) در زمان شهادت رسول خدا صلوات الله علیه و آله در طائف بود. بعد از بیعت با ابی بکر، او نامهای به پدرش نوشت به این شرح: از طرف خلیفه رسول خدا به ابی قحافه، اما بعد، همانا مردم به من راضی شدند و امروز من خلیفه خدا هستم، پس اگر پیش ما بیایی نور چشم مایی.
ابی قحافه بعد از خواند نامه به پیک ابی بکر گفت: برای چه علی را از حقش منع کردید؟ پیک ابوبکر گفت: او جوان است و بسیاری از قریش را کشته و ابی بکر از او مسنتر است. ابی قحافه به پیک ابی بکر گفت: اگر مسن بودن برای خلافت ملاک باشد که من نسبت به ابی بکر برای خلافت بیشتر بر حق هستم. حقیقتا بر علی و حقش ظلم کردید، در حالی که رسول خدا خودش با او بیعت کرد و مردم را نیز امر به بیعت با علی کرد!
سپس نامهای به فرزندش نوشت به این شرح: از طرف ابی قحافه به پسرش ابی بکر. اما بعد؛ نامه تو به دست من رسید و من آن را نامه یک احمق یافتم که بعضی از آن بعضی دیگر را نقض میکند! یک بار در نامه گفتی خلیفه رسول خدا و یک بار گفتی خلیفه خدا و یک بار گفتی مردم به من راضی شدند (و من انتخاب شده مردم هستم؛ کنایه از این که تو خلیفه خدا و رسول نیستی بلکه خلیفه مردم هستی!) و مشخص است که امر بر تو مشتبه گشته؛ پس در امری داخل نشو که خارج شدن از آن برایت بسیار سخت است و عاقبتت را به سوی آتش (جهنم) و ندامت میکشاند و در روز قیامت ملامت خواهی شد محلهای وارد شدن و خارج شدن از امور دنیا بسیار است و تو خود میدانی که در این کار از تو سزاوارتر کیست! پس از خدا بپرهیز و این کار را به صاحبش واگذار و اگر اینکار را امروز ترک کنی برایت مجازات سبکتری به دنبال دارد. والسلام علیکم.
الاحتجاج، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۱، صفحه ۲۲۶-۲۲۷، چاپ دار الاسوة
شادی بیحد و سجده شکر معاویه پلید پس از شنیدن خبر شهادت امام حسن علیه السلام
احمد بن علی قلقشندی از علما و نسبشناسان اهل سنت عمری مینویسد:
إِن مُعَاوِيَة لما بلغه مَوته سجد شكرا .
معاویه هنگامی که خبر وفات (شهادت) او (امام حسن علیه السلام) به او رسید، سجده شکر به جا آورد .
مآثر الانافة فی معالم الخلافة، تالیف قلقشندی، جلد ۱، صفحه ۱۰۶، چاپ عالم الکتب
احمد زکی صفوت از دیگر علمای اهل سنت عمری نیز مینویسد:
لما بلغ معاوية نعي الحسن بن علي رضي اللّه عنه أظهر الفرح والسرور، حتى سجد وسجد من كان معه، فبلغ ذلك عبد اللّه بن عباس، وكان بالشام يومئذ، فدخل على معاوية، فلما جلس قال معاوية: يابن عباس هلك الحسن بن علي، ولم يهر ح؛ فقال ابن عباس:
"نعم هلك إنا للّه وإنا إليه راجعون، ترجيعا مكررا، وقد بلغني الذي أظهرت من الفرح والسرور لوفاته، أما واللّه ما سدّ جسده حفرتك، ولا زاد نقصان أجله في عمرك، ولقد مات وهو خير منك، ولئن أصبنا به لقد أصبنا بمن كان خيرا منه، جدّه رسول الله صلى اللّه عليه وسلّم، فجبر اللّه مصيبته، وخلف علينا من بعده أحسن الخلافة.
زمانى که خبر وفات (شهادت) حسن بن على (علیهما السلام) به معاویه رسید، آشکار به شادى و پایکوبى پرداخت؛ تا جایى که به سجده افتاد و کسانى که با او بودند نیز سجده کردند. این خبر به عبد الله بن عباس رسید که در آن زمان در شام بود، پس بر معاویه وارد شد، زمانى که نشست معاویه به او گفت: اى پسر عباس، حسن بن على به هلاکت رسید (نعوذ بالله از لفظ این ملعون)؛ چرا غمگین نیستی؟ ابن عباس گفت: بلى از دنیا رفت، همه ما از خداییم و به سوى او بازخواهیم گشت ـ مرتب این جمله را تکرار مىکرد ـ شنیدهام که به خاطر وفات او آشکارا به شادى و پایکوبى پرداختهاى، سوگند به خدا که بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد، کم بودن عمر او بر عمر تو نخواهد افزود، او در حالى از دنیا رفت که از تو بهتر بود، اگر ما به او ملحق شویم، به شخصى بهتر از او و جدش رسول خدا ملحق شدهایم، پس خداوند مصیبت او را جبران خواهد کرد و پس از او خوب جانشینانى خواهد فرستاد.
جمهرة خطب العرب، تالیف احمد زکی صفوت، جلد ۲، صفحه ۹۱، چاپ شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی
و ابن عبد ربه اندلسی نیز مینویسد:
ولما بلغ معاوية موت الحسن بن عليّ خرّ ساجدا لله، ثم أرسل إلى ابن عباس وكان معه في الشام، فعزاه وهو مستبشر، وقال له. ابن كم سنة مات أبو محمد؟ فقال له: سنه كان يسمع في قريش، فالعجب من أن يجهله مثلك. قال: بلغني أنه ترك أطفالا صغارا. قال: كل ما كان صغيرا يكبر، وإن طفلنا لكهل، وإنّ صغيرنا لكبير! ثم قال: ما لي أراك يا معاوية مستبشرا بموت الحسن بن علي؟ فو الله لا ينسأ في أجلك، ولا يسدّ حفرتك؛ وما أقلّ بقاءنا بعده!
هنگامى که خبر شهادت حسن بن على (علیهما السلام) به معاویه رسید، سجده شکر به جاى آورد، سپس کسى را به دنبال ابن عباس فرستاد که در همان زمان در شام حضور داشت. سپس به او تسلیت گفت در حالى که شادمان بود. به ابن عباس گفت: ابو محمد در چند سالگى از دنیا رفت؟ ابن عباس گفت: سن او را تمامى قریش مىدانند، عجیب است که فردى همانند تو از آن آگاهى ندارد. سپس معاویه گفت: شنیدهام که فرزندان کوچکى بر جاى نهاده است؟! ابن عباس گفت: هر کوچکى، بزرگ خواهد شد، کودکان ما پیر و خردسالان ما نیز بزرگ خواهند شد. سپس عبد الله بن عباس گفت: اى معاویه! چرا تو به خاطر شهادت حسن بن على (علیهما السلام) خوشحال شدهاى؟به خدا قسم مردن او اجل شما را به تاخیر نخواهد انداخت و بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد. چقدر کم است ماندن من و تو بعد از او.
العقد الفرید، تالیف ابن عبد ربه اندلسی، جلد ۵، صفحه ۱۱۰، چاپ دار الکتب العلمیة
افتخاری جاویدان برای شیعیان غیور سیستان
یاقوت حموی از جغرافیدانان بزرگ پس از ذکر خصلتهای مردم سیستان مینویسد:
قال الرهني: وأجلّ من هذا كلّه أنّه لعن علي بن أبي طالب، رضي الله عنه، على منابر الشرق والغرب ولم يلعن على منبرها إلّا مرّة، وامتنعوا على بني أميّة حتى زادوا في عهدهم أن لا يلعن على منبرهم أحد ولا يصطادوا في بلدهم قنفذا ولا سلحفاة. وأي شرف أعظم من امتناعهم من لعن أخي رسول الله، صلّى الله عليه وسلّم، على منبرهم وهو يلعن على منابر الحرمين مكة والمدينة.
رهنی گفته است: و از همهی این خصلتهای ذکر شده، آنچه بالاتر است این است که علی بن ابی طالب (علیهما السلام) بر منابر شرق و غرب عالم لعن میشد اما ایشان بر منبر سیستان حتی یک بار هم لعن نشده است؛ و در مقابل بنی امیه مقاومت کردند تا جایی که در عهدنامهی خودشان با بنی امیه متذکر شدند که هیچ کسی را روی منبرشان لعن نکنند و در این منطقه هیچ خارپشت و لاکپشتی را هم صید نکنند. و چه شرافتی بزرگتر و بالاتر است برای آنان از اینکه امتناع کردند از لعن برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر روی منابرشان در حالی که امیر المومنین (علیه السلام) در منابر مکه و مدینه لعن میشد.
معجم البلدان، تالیف یاقوت حموی، جلد ۳، صفحه ۱۹۱، چاپ دار صادر
آری این گونه است که مردم سیستان عهدی جاویدان با امیر مومنان علیه السلام بستهاند که تاریخ شهادت داده است که آن دورانی که امیر المومنین علیه السلام مظلومانه و ناجوانمردانه در تمام جهان اسلام به دستور معاویه لعین و جانشینان پلیدش لعن میشد، این غیور مردان ولایی سیستان بودند که پشت سر آن حضرت ایستادگی کردند و از هیچ کسی نترسیدند.
مرحبا بر غیرتتان
سرزمین سیستان با بلوچستان اشتباه گرفته نشود.
بر معاویه و بنی امیه لعنت
فتوا به طهارت خوک و سگ پسمانده آب و غذای آنها توسط مالک بن انس
ابن قدامه مقدسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وَقَالَ مَالِكٌ، وَالْأَوْزَاعِيُّ، وَدَاوُد: سُؤْرُهُمَا طَاهِرٌ، يُتَوَضَّأُ بِهِ وَيُشْرَبُ، وَإِنْ وَلَغَافِي طَعَامٍ لَمْ يَحْرُمْ أَكْلُهُ.
مالک بن انس (رئیس فرقه مالکی)، اوزاعی (از محدثین و فقهای بزرگ اهل سنت عمری) و داود (رییس فرقه ظاهری) فتوا به طهارت سگ و خوک دادهاند و آب پسمانده آنها را پاک میدانند که میتوان آن را نوشید و با آن وضو گرفت و اگر از غذایی خورده باشند میتوان آن را خورد و این تماس با آب دهانشان مشکلی ندارد.
المغنی، تالیف ابن قدامه، جلد ۱، صفحه ۱۳۹، چاپ دار عالم الکتب
البته چنین فتوایی از مالک بن انس عجیب نیست، چون او خوردن گوشت سگ، سوسک، کرم، مار، عقرب و . را حلال میداند !!!
ماوردی بصری از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
والثانی : الرد على مخالفة فیه ، وهو مالک ، فإنه قال کل الحیوان حلال إلا ما ورد نص بتحریمه ، فأباح ات الأرض من الجعلان والدیدان وهوامها من الحیات والعقارب وسباع الدواب ، وبغاث الطیر وجوارحها ، وحلل لحوم الکلاب ، وحرم لحوم الخیل .
مالک گفته است: خوردن هر حیوانی جایز است، مگر این که دلیلی برای حرمتش باشد؛ پس خوردن ات روی زمین، مثل سوسکها، کرمها، و اتی که در زیر زمین لانه دارند، مثل مارها و عقربها و حیوانات درنده، پرندههای شکاری جایز است. همچنین مالک، خوردن گوشت سگ را حلال دانسته و خوردن گوشت اسب را حرام اعلام کرده است.
الحاوی الکبیر، تالیف ماوردی بصری، جلد ۱۵، صفحه ۱۳۵، چاپ دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان
وقتی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را رها کنند و پیرو راهن دین و امامان گمراهی شوند معلوم است باید هم به چنین گمراهی مضحکی برسند و شکمهایشان را با چنین گوشتهای حرام و پلید پر کنند و فتاوای کشکی بدهند !!!
این وسط فقط چینیها بدنام شدند غافل از این که عدهای به ظاهر مسلمان فتوا به خوردن سوسک و سگ و . میدهند !!!
امیر المومنین علیه السلام راس و امیر و شریفترین مومنین در قرآن (به روایت اهل سنت عمری)
احمد بن حنبل، ابن ابی حاتم و ابن مردویه از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کردهاند:
حدّثنا إبراهيم بن شريك الكوفيّ قال حدثنا زكريّا بن يحيى الكسائيّ قال حدثنا عيسى، عن عليّ بن بذيمة، عن عكرمة، عن ابن عبّاس، قال: سمعته يقول: ليس من آية في القرآن: {يا أيّها الّذين آمنوا}، إلّا وعليّ رأسها وأميرها وشريفها، ولقد عاتب اللّه أصحاب محمّد في القرآن، وما ذكر عليّا إلّا بخير.
ابن عباس گفت: خداوند در هیچ کجای قرآن نگفته: ای کسانی که ایمان آوردهاید»، مگر اینکه علی (علیه السلام) راس و امیر و شریفترین آنها بوده است؛ و در حالی که خداوند در قرآن همیشه اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله) را سرزنش میکند، از علی (علیه السلام) جز خوبی یاد نکرده است.
فضائل امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تالیف احمد بن حنبل، صفحه ۳۲۰، حدیث ۲۳۸، چاپ مجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام
تفسیر القرآن العظیم، تالیف ابن ابی حاتم رازی، جلد ۱، صفحه ۱۹۶، حدیث ۱۰۳۵، چاپ مکتبة نزار مصطفی الباز
مناقب علی بن ابی طالب، تالیف ابن مردویه، صفحه ۲۲۰، حدیث ۳۰۷، چاپ دار الحدیث
توهین ابراهیم الجبهان مفتی پلید وهابی به امیر المومنین علیه السلام
این ملعون در یکی از سخیفترین و مشهورترین توهینهایش به امیر المومنین علیه السلام مینویسد:
لا فرق عندنا بين علي وبين مجتهد من رجال الاسكيمو أو من قبائل الماوماو.
نزد ما فرقی بین علی و بین مجتهدی از مردان اسکیمویی یا از قبایل مائومائو نیست.
تبدید الظلام و تنبیه النیام الی خطر التشیع علی المسلمین و الاسلام، تالیف ابراهیم الجبهان، صفحه ۲۸۹، چاپ رئاسة ادارات البحوث العامیة و الافتاء الدعوة و الارشاد
بر دشمن امیر المومنین علیه السلام لعنت
وقتی خاک قبر ابن تیمیه شفا میدهد اما شفا خواستن از تربت امام حسین علیه السلام شرک و قبرپرستی است!!!
ابن ناصر الدین دمشقی از پیروان ابن تیمیه مىنويسد:
قَالَ عَليّ بن عبد الْكَرِيم ابْن الشَّيْخ سراج الدّين الْبَغْدَادِيّ الاصل البطايحي الْمزي أَخْبرنِي بِشَيْء غَرِيب قَالَ كنت شَابًّا وَكَانَت لي بنت حصل لَهَا رمد وَكَانَ لنا اعْتِقَاد فِي ابْن تَيْمِية وَكَانَ صَاحب وَالِدي وَيَأْتِي الينا ويزور وَالِدي فَقلت فِي نَفسِي لآخذن من تُرَاب قبر ابْن تَيْمِية فلأكحلها بِهِ فانه طَال رمدها وَلم يفد فِيهَا الْكحل فَجئْت الى الْقَبْر فَوجدت بغداديا قد جمع من التُّرَاب صررا فَقلت مَا تصنع بِهَذَا قَالَ أَخَذته لوجع الرمد أكحل بِهِ أَوْلَادًا لي فَقلت وَهل ينفع ذَلِك فَقَالَ نعم وَذكر أَنه جربه فازددت يَقِينا فِيمَا كنت قصدته فَأخذت مِنْهُ فكحلتها وَهِي نَائِمَة فبرأت قَالَ وحكيت ذَلِك لِابْنِ قَاضِي الْجَبَل يَعْنِي الامام شرف الدّين أَبَا الْعَبَّاس أَحْمد ابْن الْحسن بن عبد الله بن شيخ الاسلام أبي عمر الْمَقْدِسِي قَالَ وَكَانَ يَأْتِي الينا فأعجبه ذَلِك وَكَانَ يسألني ذَلِك بِحَضْرَة النَّاس فأحكيه وَيُعْجِبهُ.
علی بن عبد الکریم داستان عجیبی را برای من نقل کرد و گفت: من جوان بودم و دختری داشتم که چشمدرد داشت، ما به ابن تیمیه اعتقاد داشتیم، او رفیق پدرم بود و پیش ما میآمد و با پدرم دیدار میکرد. با خودم گفتم که از خاک قبر ابن تیمیه بردارم و آن را در چشم دخترم همانند سرمه بمالم؛ چون چشمدرد او طولانی شده بود و هیچ سرمهای نیز فایده نداشت. پس سر قبر ابن تیمیه رفتم، دیدم مردی بغدادی خاکهای قبر ابن تیمیه را در کیسههایی جمع مىکند، گفتم: با اینها چه میکنی؟ گفت: من آنها را برای درد چشم بر میدارم تا آنها به چشم فرزندان خود همانند سرمه بمالم. گفتم: آیا این خاک فایده دارد؟ گفت: بلی من آن را تجربه کردهام. پس بر یقینم افزوده شد و مقداری از خاک قبر را برداشتم و آن را به چشم دخترم مالیدم؛ در حالی که او خوابیده بود؛ پس فورا چشمش بینا شد. این داستان را با شیخ الاسلام ابو عمر مقدسی در میان گذاشتم او نیز تعجب کرد و این قضیه را از من در حضور مردم سوال کرد من نیز داستان را نقل کردم.
الرد الوافر علی من زعم بان من سمی ابن تیمیة شیخ الاسلام کافر، تالیف ابن ناصر الدین دمشقی، صفحه ۱۲۹-۱۳۰، چاپ المکتب الاسلامی
چگونه است که خاک ابن تیمیه شفا میدهد اما شفا خواستن از تربت فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله میشود شرک و قبرپرستی؟! آیا این جز دشمنی با خاندان حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیست؟
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
محمد بن ابراهیم جوینی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
۱۷۳- أخبرني شيخنا الإمام نجم الدين عثمان بن الموفق [الأذكاني] بقراءتي عليه، قلت له: أخبرك والدي شيخ الإسلام سعد الحق و الدين محمد بن المؤيّد الحموئي قدس اللّه روحه إجازة،قال:أنبأنا شيخ الإسلام نجم الدين أبو الجناب أحمد بن عمر الخيّوقي رضي اللّه عنه إجازة قال:أنبأنا محمد بن عمر بن علي الطوسي بقراءتي عليه بنيسابور، أنبأنا أبو العباس أحمد ابن أبي الفضل الشعابي أنبأنا أبو سعيد محمد بن طلحة الجنابذي قال: حدثنا أبو بكر أحمد بن محمد المفتي ببلخ، أنبأنا أبو بكر الذاكر أحمد بن محمد [بن] جمعان الدّهان، أنبأنا أبو القاسم الحسين بن محمد الناشيباني حدثنا أبو عبد اللّه محمد بن إبراهيم بن زكريا الكوفي بها، أنبأنا محمد بن منصور المرادي حدثنا محمد بن عمر المازني عن أبي بكر الكلبي عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جابر بن عبد اللّه قال: قال النبي صلّى اللّه عليه وآله وسلّم: ما استعصى عليّ أهل مملكة قطّ إلاّ رميتهم بسهم اللّه تعالى. قيل: يا رسول اللّه و ما سهم اللّه تعالى؟ قال: علي بن أبي طالب ما بعثته في سرّية قطّ إلاّ أني رأيت جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره و ملكا أمامه و سحابة تظلّه حتى يعطي اللّه النصر و الظفر.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هيچ گروهى مرا نافرمانى نكردند جز آنكه با تير خدا آنها را هدف قرار دادم. گفته شد: اى رسول خدا! تير خدا كدام است؟ فرمودند: مقصود، علی بن ابی طالب است، در هيچ خونخواهى او را آشكار ننمودم و به هيچ جنگى او را نفرستادم جز آنكه ديدم جبرئيل در سمت راستش، ميكائيل در سمت چپش و ملک الموت در پيش روى اوست و ابرى او را سايه مى اندازد تا آنكه خداوند متعال بهترين يارى و پيروزى را به او عنايت فرمود.
فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۱، صفحه ۲۲۲، حدیث ۱۷۳، چاپ دار الحبیب
فتوای ابی حنیفه به وجوب نماز با آلت عریان!!!
همانطور که در مطالب گذشته بیان کردیم ابو حنیفه (امام اعظم اهل سنت عمری) به خاطر عقائد و فتاوایش مورد طعن و لعن بسیاری از هممسلکانش قرار گرفته است، در این مطلب یکی از فتاوای خاص ابو حنیفه را به طرفدارانش هدیه میکنیم.
ابن حزم اندلسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
قَالَ [أبو حنيفة]: فَلَوْ زَحَمَ الْمَأْمُومُ حَتَّى وَقَعَ إزَارُهُ وَبَدَا فَرْجُهُ كُلُّهُ فَبَقِیَ وَاقِفًا كملمَا هُوَ حَتَّى تَمَّتْ صَلَاةُ الْإِمَامِ -: فَصَلَاةُ ذَلِکَ الْمَأْمُومِ تَامَّةٌ، فَلَوْ رَکَعَ بِرُکُوعِ الْإِمَامِ أَوْ سَجَدَ بِسُجُودِهِ: بَطَلَتْ صَلَاتُهُ .
ابو حنیفه گفت: اگر نماز شلوغ شود، به حدی که [نمازگزار] شلوارش بیفتد و تمام آلتش نمایان شود، همانگونه بایستد تا نماز امام تمام شود، نماز ماموم تمام است، اما اگر با رکوع امام رکوع کند، یا با سجدهاش سجده کند، نمازش باطل میشود.
ابن حزم پس از نقل این فتوای ابو حنیفه مینویسد:
قَالَ عَلِیٌّ: فَهَلْ لِهَذِهِ الْأَقْوَالِ دَوَاءٌ أَوْ مُعَارَضَةٌ إلَّا حَمْدُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى السَّلَامَةِ مِنْهَا؟
آیا دارو و شفایی برای این خزعبلات هست، جز این که خدا را سپاس بگوئیم، به خاطر حفظ و سلامت خود از این اقوال!؟
المحلی، تالیف ابن حزم اندلسی، جلد ۳، صفحه ۲۲۴، چاپ ادارة الطباعة المنیریة
ما هم خداوند متعال را به خاطر برائت از چنین اشخاص و اقوالی حمد و سپاس میگوییم.
عاشورا روز شادی صوفیه و اهل سقیفه
عبد القادر گیلانی (قطب اعظم و سرسلسله فرقه صوفیه قادریه) در باره عزاداری در روز عاشورا باور بنی امیه را ابراز کرده است؛ عبد القادر گیلانی در صدد پاسخ به اشکال شیعیان بر اهل سنت عمری در باره روزه روز عاشورا و سرور این روز مینویسد:
فصل : وقد طعن قوم على من صام هذا اليوم العظيم وما ورد فيه من التعظيم وزعموا أنه لا يجوز صيامه لأجل قتل الحسين بن علي رضي الله عنهما فيه ، وقالوا : ينبغي أن تكون المصيبة فيه عامة لجميع الناس لفقده فيه ، وأنتم تتخذونه يوم فرح وسرور ، وتأمرون فيه بالتوسعة على العيال والنفقة الكثيرة والصدقة على الفقراء والضعفاء والمساكين ، وليس هذا من حق الحسين رضي الله عنه على جماعة المسلمين . وهذا القائل خاطئ ومذهبه قبيح فاسد ، لأن الله تعالى اختار لسبط نبيه صلى الله عليه وسلم الشهادة في أشرف الأيام وأعظمها وأجلها وأوقعها [ أرفعها ] عنده ، ليزيده بذلك رفعة في درجاته وكراماته مضافة إلى كرامته ، وبلغه منازل الخلفاء الراشدين الشهداء بالشهادة ، ولو جاز أن نتخذ يوم موته [ يوم ] مصيبة لكان يوم الاثنين أولى بذلك إذ قبض الله تعالى نبيه [ محمدا ] صلى الله عليه وسلم فيه ، وكذلك أبو بكر الصديق [.] قبض فيه ، وهو ما روى هشام ابن عروة عن عائشة [.] قالت : قال أبو بكر [.] : أي يوم توفي النبي صلى الله عليه وسلم فيه ؟ قلت : يوم الاثنين ، قال : إني أرجو أن أموت فيه : فمات [.] فيه ، وفقد رسول الله صلى الله عليه وسلم وفقد أبي بكر [.] أعظم من فقد غيرهما ، وقد اتفق الناس على شرف يوم الاثنين ، وفضيلة صومه وأنه تعرض أعمال العباد فيه ، وفي يوم الخميس ترفع الأعمال [ أعمال العباد ] . [ و ] كذلك يوم عاشوراء لا يتخذ يوم مصيبة ، ولأن يوم عاشوراء إن اتخذ يوم مصيبة ليس بأولى من أن يتخذ يوم فرح وسرور.
قومی (شیعیان) به روزه گرفتن و بزرگداشت روز عاشورا ایراد گرفتهاند و گمان کردهاند به خاطر قتل امام حسین رضی الله عنه در این روز، روزه گرفتن جایز نیست و گفتهاند به خاطر شهادت ایشان باید در این روز هر ساله عزاداری کرد و طعنه میزنند که شما این روز را روز فرح و شادی قرار میدهید و مردم را به برپایی مجالس سرور و پوشیدن لباس نو و خوردن غذاهایی که متناسب عید است دعوت میکنید؟ کسی که قائل به این حرف باشد خطا کار است و مذهبش قبیح است زیرا خداوند خواسته است به خاطر قرار دادن شهادت سبط نبی صلوات الله علیه [و آله] و سلم در این روز مبارک بر مقام ایشان بیفزاید و او را به مقام خلفای راشدین شهید برساند!! و اگر قرار بود که روز موت او را روز مصیبت بدانیم همانا روز دوشنبه اولی به این امر بود چه اینکه در این روز خداوند متعال پیامبرش و همچنین ابو بکر را قبض روح نمود و فقدان رسول خدا صلی الله علیه و آله» و فقدان ابو بکر (؟؟!!!) بزرگتر از فقدان دیگران است در حالی که مردم اتفاق دارند بر شرافت روز دوشنبه چه اینکه روزه در آن مستحب است و اعمال عباد در این روز عرضه میشود و همچنین روز عاشورا که به عنوان روز مصیبیت اخذ نمیشود و اگر اینگونه باشد اولی از این نیست که روز فرح و سرور باشد چه اینکه عاشق به معشوق خود رسیده است.»
الغنیة لطالبی طريق الحق عز و جل، تالیف عبد القادر الجیلانی، جلد ۲، صفحه ۹۳-۹۴، چاپ دار الکتب العلمیة
این در حالی است که خودش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:
وأخبرنا أبو نصر عن والده بأسناده عن أبي أسامة عن جعفر بن محمد قال: هبط على قبر الحسين بن علي رضى الله عنهما يوم أصيب سبعون ألف ملك يبكون على عليه إلى يوم القيامة.
جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) فرمود: روز اصیب (عاشورا) هفتاد هزار فرشته بر قبر حسین بن علی (علیهما السلام) هبوط کردند که تا روز قیامت بر قبر ایشان خواهند گریست.
الغنیة لطالبی طريق الحق عز و جل، تالیف عبد القادر الجیلانی، جلد ۲، صفحه ۹۳، چاپ دار الکتب العلمیة
اما داشتن ولایت ابلیس باعث شده او دشمن اهل بیت علیهم السلام شده و در مسیر وارونه صراط حق یعنی مسیر ابلیس قدم بردارد.
چه زیبا در زیارت عاشورا می خوانیم که:
وَ هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ.
و اين روز روزى است که شادمان شدند به اين روز دودمان زياد و دودمان مروان بخاطر کشتنشان حضرت حسين صلوات اللّه عليه را .
وصف امیر المومنین علیه السلام در کلام ضرار بن ضمرة (به روایت اهل سنت عمری)
مسعودی از مورخین و علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
ودخل ضرار بن ضمرة - وكان من خواصِّ علي - على معاوية وافداً، فقال له: صف لي علياً، قال: أعْفِيِنِي يا أمير المؤمنين، قال معاوية: لا بد من ذلك، فقال: أما إذا كان لا بد من ذلك فإنه كان واللّه بعيد المدى، شديد القوى، يقول فَصْلا، ويحكم عدلاً، يتفجرً العلم من جوانبه، وتنطق الحكمة من نواحيه، يعجبه من الطعام ما خشن، ومن اللباس ما قصر. وكان والله يجيبنا إذا دعوناه، ويعطينا إذا سألناه، وكنا واللّه - على تقريبه لنا وقربه منا - لا نكلمه هيبة له، ولا نبتدئه لعظمه في نفوسنا، يَبْسِم عن ثغر كاللؤلؤ المنظوم، يعظم أهل الدين، ويرحم المساكين، ويطعم في المَسْغَبة يتيماً ذا مقربة أو مسكيناً ذا متربة، يكسو العُرَيَان، وينصر اللهفَان، ويستوحش من الدنيا وزهرتها، ويأنس بالليل وظلمته، وكأني به وقد أرْخَى الليل سُدُولَه، وغارت نجومه، وهو في محرابه قابض على لحيته يتململ تململ السليم، ويبكي بكاء الحزين، ويقول: يا دنيا غُري غيري، إلى تعرضت أم إليَّ تشوفت؟ هيهات هيهات!! لا حان حينك، قد أبنتك ثلاثاً لارَجْعة لي فيك، عمرك قصير، وعيشك حقير، وخطرك يسير، آه من قلَّة ااد وبعد السفر ووَحْشَة الطريق.
ضرار بن ضمرة که از یاران علی (علیه السلام) بود به نزد معاویه رفت. معاویه به او گفت: علی را برای من وصف کن. ضرار گفت: ای امیر مومنان (؟؟!!) مرا از این کار معاف دار. معاویه گفت: خیر حتما باید بگویی. ضرار گفت: اگر وصف او را میخواهی، به خدا دوراندیش و نیرومند بود، گفتارش مایه فضل بود و حکمش مایه عدل علم از اطراف او می بارید و حکمت از رفتارش نمودار بود غذای سخت دوست داشت و لباس کوتاه وقتی او را دعوت میکردیم میپذیرفت. وقتی از او تقاضا میکردیم عطیه و بخشش میداد به خدا با آنکه ما را تقرب میداد و نزدیک ما بود از هیبتش با او سخن نمیگفتیم و از عظمتی که در دلهای ما داشت با وی آغاز سخن نمیکردیم وقتی لبخند میزد، دندانهایش چون مروارید مرتب نمودار میشد. مردم دیندار را بزرگ میداشت و با مساكين مهربان بود و به هنگام سختی یتیمان خویشاوند و مسکینان بیچیز را اطعام میکرد و را می پوشانید و مظلوم را یاری میکرد. از دنیا و نعیم آن بیمناک بود. با شب و تاریکی آن انس داشت گویی او را میبینم هنگامی که شب پرده افکنده و ستارگان فرو رفته بود در محراب ایستاده ریش خود را گرفته بود چون مردم بیمار زمزمه میکرد و چون مردم غمین میگریست و میگفت: ای دنیا دیگری جز مرا فریب بده! متعرض من میشوی و به من جلوه میفروشی، هرگز! هرگز! خدا نکند که من تو را سه طلاقه کردهام و حق رجوع ندارم. عمر تو کوتاه و عیش تو حقیر و قدر تو ناچیز است؛ آه از توشه کم و دوری سفر و وحشت راه.
مروج الذهب، تالیف مسعودی، جلد ۲، صفحه ۳۲۷-۳۲۸، چاپ مکتبة العصریة
اذعان سیوطی به تواتر احادیث خروج مهدی علیه السلام
جلال الدین سیوطی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
و تواتر الاحاديث عن النبي فی خروج و ظهور المهدي الفاطمي المنتظر.
و احادیث از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد خروج مهدی (علیه السلام) از نسل حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که انتظارش کشیده میشود به درجه تواتر رسیده است.
العرف الوردی باخبار المهدی، تالیف سیوطی، صفحه ۳، چاپ دار الکتب العلمیة
جایگاه سیوطی در بین اهل سنت عمری:
٤٦١- عبد الرحمن بن أبي بكر الأسيوطي: عبد الرحمن بن أبي بكر بن محمد بن أبي سابق الدين بكر بن عثمان بن محمد بن خضر بن أيوب بن محمد ابن الشيخ همام الدين، الشيخ العلامة، الإمام، المحقق، المدقق، المسند، الحافظ شيخ الإسلام جلال الدين أبو الفضل ابن العلامة كمال الدين الأسيوطي، الخضيري، الشافعي صاحب المؤلفات الجامعة، والمصنفات النافعة.
الکواکب السائرة باعیان المئة العاشرة، تالیف نجم الدین الغزی، جلد ۱، صفحه ۲۲۷، چاپ دار الکتب العلمیة
غیرت مردم قزوین در دفاع از امیر المومنین علیه السلام
رافعی مینویسد:
وكان عمال خالد بن عبد الله القسري وسائر عمال بني أمية يلعنون في هذا المسجد (مسجد قزوين) علياً رضي الله عنه حتى وثب رجل من موالي بني الجند وقتل الخطيب وانقطع اللعن من يومئذ .
كارگزاران خالد بن عبد الله قسری و سایر كارگزاران بنی اميه در مسجد قزوین علی (علیه السلام) را لعن کردند؛ تا این كه یکی از طرفداران بنی الجند برخاست و خطیب را كشت، از آن روز لعن بر علی (علیه السلام) در آنجا قطع شد.
التدوین فی اخبار قزوین، تالیف رافعی، جلد ۱، صفحه ۵۵، چاپ دار الکتب العلمیة
فضائل بیشمار امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
سبط بن جوزی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
و قد روى مجاهد قال سأل رجل عن ابن عباس فقال ما أكثر فضائل علي بن أبي طالب و إني لاظنها ثلاثة آلاف فقال له ابن عباس هي الى الثلاثين الفا أقرب من ثلاثة آلاف ثم قال ابن عباس لو ان الشجر اقلام و البحور مداد و الانس و الجن كتاب و حساب ما احصوا فضائل أمير المؤمنين علي عليه السلام.
مردی از ابن عباس پرسید: راستی که چقدر فضائل على بن ابی طالب (علیهما السلام) زياد است! فکر میکنم که به سه هزار فضیلت رسیده باشد. ابن عباس در جواب گفت: فضائل علی (علیه السلام) به سی هزار نزدیکتر است تا به سه هزار. سپس در ادامه گفت: اگر درختها قلم گردند و دریاها مرکب و جن و انس نویسنده و حسابگر آن شوند نمیتوانند فضائل امیر المومنین علی علیه السلام را شمارش کنند.
تذکرة الخواص، تالیف سبط بن جوزی، صفحه ۱۳، چاپ مکتبة نینوی الحدیثة
توهین و تهمت هذیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله توسط عمر بن خطاب
اهل سنت عمری به قدری حدیث دوات و قلم (قرطاس) را در کتب صحیح نزد خود روایت کردهاند که جای هیچگونه انکاری بر آن نیست به عنوان مثال مسلم نیشابوری از اعاظم علمای اهل سنت عمری روایت میکند:
حَدَّثَنَا إِسْحَاق بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ، عَنْ مَالِكِ بْنِ مِغْوَلٍ ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ مُصَرِّفٍ ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ، أَنَّهُ قَالَ : يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ، ثُمَّ جَعَلَ تَسِيلُ دُمُوعُهُ حَتَّى رَأَيْتُ عَلَى خَدَّيْهِ كَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَالدَّوَاةِ أَوِ اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ ، أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا ، فَقَالُوا : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَهْجُرُ.
ابن عباس میگفت: روز پنجشنبه و چه روزی بود آن روز، و گریه کرد که اشک چشمش سنگریزهها را خیس کرد، سپس گفت: روز پنجشنبه بیماری بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شدید شد، فرمود: کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید، (دار و دسته عمر) گفتند: قطعا پیامبر خدا هذیان میگوید.
صحیح مسلم بشرح النووی، جلد ۱۱، صفحه ۹۴-۹۵، چاپ المطبعة المصریة بالازهر
غزالی از علمای بزرگ اهل سنت عمری نیز در کتاب سر العالمین مینویسد:
ولما مات رسول الله صلى الله عليه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواه وبيضاء لأزيل لكم إشكال الأمر واذكر لكم من المستحق لها بعدي. قال عمر دعوا الرجل فإنه ليهجر .
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قبل از آنکه از دنیا بروند فرمودند: کاغذ و دواتی بیاورید تا نزاع و اختلاف در خلافت را از بین ببرم و شخصی را که سزاوار خلافت بعد از من است معرفی کنم. عمر گفت: این مرد را رها کنید که به تاکید هذیان میگوید.
مجموعة رسائل الغزالی، سر العالمین، صفحه ۴۸۳، چاپ المکتبة التوفیقیة
مگر رسول خدا در آخر عمر چه میخواست بنویسد که عمر بن خطاب جلویش را گرفت؟
به اعتراف قسطلانی عالم بزرگ اهل سنت عمری رسول خدا صلی الله علیه و آله قصد نوشتن نام ائمه بعدی را داشت که عمر مانع نوشتن آن نامه شد .
قسطلانی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
أكتب لكم كتاباً فيه النص على الأئمّة بعدي.
نامهای برای شما بنویسم که در آن نام ائمه و پیشوایان بعد از خودم آمده باشد.
ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، تالیف قسطلانی، جلد ۱، صفحه ۲۰۷، چاپ المطبعة الامیریة
آری اگر عمر میگذاشت رسول خدا آن نامه را مینوشت هرگز به نقشه شومش برای غصب خلافت نمیرسید .
قضاوت با شما !!!
فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
جوینی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
٤٦٧- أنبأني الشيخ كمال الدين عليّ بن محمد بن محمد بن محمد بن وضّاح الشهرباني، أنبأنا مؤرخ بغداد الإمام محبّ الدين محمد بن محمود بن الحسين بن النجار إجازة، قال: أنبأنا الإمام أبو الفتوح ناصر بن أبي المكارم المطرّزي إجازة، أنبأنا الإمام أخطب خوارزم أبو المؤيّد الموفّق بن أحمد المكي، ثم الخوارزمي، قال: أخبرني الشيخ ااهد الحافظ أبو الحسن عليّ بن أحمد العاصمي الخوارزمي، أنبأنا الإمام شيخ القضاة إسماعيل بن أحمد الواعظ رحمه اللّه، قال: أنبأنا الإمام أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي، قال: أنبأنا الحاكم أبو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه البيّع الحافظ رحمه اللّه، قال: أخبرني عليّ بن محمد بن موسى الواعظ، قال: حدثنا أبو جعفر محمد بن عليّ بن الحسين الرازي [عن أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني] قال: حدثنا عليّ بن إبراهيم بن هاشم، قال: حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد، قال: حدثنا محمد بن سليمان المصري عن أبيه عن إبراهيم بن أبي حجر الأسلمي، [عن قبيصة] عن جابر بن يزيد [الجعفي] قال: سمعت وارث علم الأنبياء أبا جعفر محمد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب يقول: حدثني سيد العابدين عليّ بن الحسين، عن سيد الشهداء الحسين بن عليّ، عن سيد الأوصياء عليّ بن أبي طالب عليه السلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم: ستدفن بضعة مني بأرض خراسان، ما زارها مكروب إلاّ نفّس اللّه كربته، و لا مذنب إلاّ غفر اللّه ذنوبه.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: به زودی قطعهای از وجود من در زمین خراسان دفن خواهد شد؛ هیچ غمگینی او را زیارت نمیکند، مگر آن که خداوند غمش را از بین میبرد و هیچ گناهکاری به زیارتش نمیرود، جز این که خدای تعالی گناهانش را میآمرزد.»
فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۲، صفحه ۱۹۰، چاپ دار الحبیب
همچنین حاکم نیشابوری از بزرگان اهل سنت عمری، در کتاب تاریخ نیشابور» از قول امام رضا سلام الله علیه چنین مینویسد:
من زارني على بعد داري أتيته يوم القيامة في ثلاثة مواطن حتى أخلصه من أهوالها : إذا تطايرت الكتب يمينا وشمالا ، وعند الصراط ، وعند الميزان .
هر كس مرا با وجود دورى خانهام زيارت كند، روز قيامت در سه جا نزد او مىآيم تا اينكه او را از وحشت نجات دهم: هنگامى كه نامه اعمال از دست راست و چپ پراكنده شود؛ و نزد پل صراط؛ و نزد ميزان ترازو براى سنجش اعمال.
تاریخ نیشابور، تالیف حاکم نیشابوری، صفحه ۹۱، چاپ انتشارات آگاه
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیهما السلام
جایگاه امام رضا علیه السلام به منزله جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله است (به روایت اهل سنت عمری)
ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام مینویسد:
روى الحاكم عن محمد بن عيسى عن أبي حبيب قال رأيت النبي صلى الله عليه وسلم في المنام في المنزل الذي ينزل الحجاج ببلدنا فسلمت عليه فوجدت عنده طبقا من خوص المدينة فيه تمر صيحاني فناولني منه ثماني عشرة فتألوت أن أعيش عدتها فلما كان بعد عشرين يوما قدم أبو الحسن علي الرضا من المدينة ونزل ذلك المسجد وهرع الناس بالسلام عليه فمضيت نحوه فإذا هو جالس في الموضع الذي رأيت النبي صلى الله عليه وسلم جالسا فيه وبين يديه طبق من خوص المدينة فيه تمر صيحاني فسلمت عليه فاستدناني وناولني قبضة من ذلك التمر فإذا عدتها بعدد ما ناولني النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقلت زدني فقال لو زادك رسول الله صلى الله عليه وسلم دناك.
حاکم نیشابوری روایت کرده است که ابی حبیب گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در عالم رویا دیدم که در منزلگاهی در شهرمان که حاجیان هر سال در آنجا استراحت میکنند، منزل گزیدهاند به ایشان سلام کردم، نزد ایشان طبقی بافته از برگ خرمای مدینه دیدم که در آن خرمای صیحانی بود، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) ۱۸ عدد از آنها را به من داد و من خوابم را اینگونه تعبیر کردم که برابر هر دانه خرمایی که گرفتهام یک سال عمر خواهم کرد؛ بعد از بیست روز از این ماجرا، حضرت علی بن موسی (علیهما السلام) از مدینه آمده و در همان مسجد [و منزلگاه برای استراحت] توقف کردند، مردم از هر سو برای عرض سلام نزد ایشان میآمدند، من نیز به محضر آن حضرت شرفیاب شدم. دیدم ایشان در همان جایگاهی نشسته که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خواب نشسته بودند، و در مقابلش طبقی بافته از برگ خرمای مدینه است که در آن خرمای صیحانی بود، سلام کردم، حضرت مرا نزد خود طلبیدند و یک مشت از آن خرما به من دادند، آن را شمردم دیدم به اندازه همان خرمایی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خواب به من داده بود؛ عرض کردم ای پسر رسول خدا بیشتر مرحمت بفرمایید. فرمود: اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیش از این به تو داده بود، ما هم بیش از این سهم به تو میدادیم.
الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۵۹۴، چاپ موسسه الرسالة
شخصیت امام حسن عسکری علیه السلام در کلام خنجی اصفهانی از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام
خنجی اصفهانی از علمای اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در مورد امام حسن عسکری علیه السلام مینویسد:
آن حضرت مقتدای مرضی الخصال و برگزیده صاحب وفا است. و این اشارتست بدانکه آن حضرت امام و مقتدای عالم بود و خصال و شبم آن حضرت تمامی بر وجهی بود که نزد خدای تعالی بر بندگان مرضی و مقبول بود. و آن حضرت برگزیده خدای تعالی بود و وفا به عهد عبادت حق تعالی میفرمود.
وسیلة الخادم الی المخدوم، تالیف خنجی اصفهانی، صفحه ۲۶۵، چاپ انتشارات انصاریان
کرامت امام حسن عسکری علیه السلام به روایت ابن حجر مکی از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام
ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است روایت کرده است:
ولما حبس قحط الناس بسر من رأى قحطا شديدا فأمر الخليفة المعتمد ابن المتوكل بالخروج للاستسقاء ثلاثة أيام فلم يسقوا فخرج النصارى ومعهم راهب كلما مد يده إلى السماء هطلت ثم في اليوم الثاني كذلك فشك بعض الجهلة وارتد بعضهم فشق ذلك على الخليفة فأمر بإحضار الحسن الخالص وقال له أدرك أمة جدك رسول الله صلى الله عليه وسلم قبل أن يهلكوا فقال الحسن يخرجون غدا وأنا أزيل الشك إن شاء الله وكلم الخليفة في إطلاق أصحابه من السجن فأطلقهم فلما خرج الناس للاستسقاء ورفع الراهب يده مع النصارى غيمت السماء فأمر الحسن بالقبض على يده فإذا فيها عظم آدمي فأخذه من يده وقال استسق فرفع يده فزال الغيم وطلعت الشمس فعجب الناس من ذلك فقال الخليفة للحسن ما هذا يا أبا محمد فقال هذا عظم نبي ظفر به هذا الراهب من بعض القبور وما كشف من عظم نبي تحت السماء إلا هطلت بالمطر فامتحنوا ذلك العظم فكان كما قال وزالت الشبهة عن الناس ورجع الحسن إلى داره.
در زمان حکومت معتمد عباسى (لعنه الله) در زمانی که او [امام] حسن عسکری (علیه السلام) را حبس کرده بود، به جهت نیامدن باران، خشکسالی شد و همه جا را قحطى فرا گرفت، از این رو خلیفه عباسی دستور داد مردم سه روز برای طلب باران بیرون بیایند [تا رحمت الهى نازل گردد، مردم سه روز از خداوند باران درخواست کردند] اما بارانی نیامد. پس از مسلمانان، مسیحیان به همراه یکی از راهبان خود [برای طلب باران] بیرون آمدند، همین که راهب دستش را به سوی آسمان دراز میکرد، باران دانه درشت میبارید؛ روز دوم نیز به همین منوال گذشت؛ در نتیجه این کار راهب، بعضی از مسلمانهاى [ظاهر بین و] جاهل [نسبت به حقانیت دین اسلام] به شک افتادند و بعضی از دین برگشتند، این مساله برای معتمد گران تمام شد از این رو فورا دستور داد تا [امام] حسن عسکری (علیه السلام) را احضار نمایند، هنگامی که حضرت نزد معتمد آمد، معتمد گفت: امت جدت را قبل از اینکه هلاک شوند، دریاب. [امام] حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: فردا مسیحیان براى آمدن باران بیرون میآیند، و به حول و قوه الهی، شک و تردید را از دل مردم بیرون خواهم کرد و با معمتمد پیرامون آزاد نمودن اصحابش [شیعیان در بند] صحبت کرد، معتمد نیز آنان را آزاد کرد. بار دیگر مسیحیان برای طلب باران بیرون آمدند، راهب به همراه مسیحیان دستش را به سمت آسمان بلند کرد، آسمان ابری شد؛ در این هنگام [امام] حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: آنچه که در دست راهب است از او بگیرید، ناگهان همه دیدند در دست او قطعه استخوان انسانی است، امام آن را از دست او گرفتند و به راهب دستور دادند اکنون طلب باران کن؛ راهب دستش را بالا برد، ابرها کنار رفت و خورشید تابید. مردم از این ماجرا تعجب کردند، معتمد از [امام] حسن عسکری (علیه السلام) پرسید: ای ابا محمد! ماجرای این استخوان چیست؟ [امام] حسن عسکرى علیه السلام فرمود: این استخوان یکی از پیغمبران الهی است که این راهب از بعضی از قبرها به دست آورده بود، و هر وقت استخوان پیامبری را در زیر آسمان آشکار کنند حتما باران میبارد. آن قطعه استخوان را آزمایش کردند، دیدند همان گونه است که امام فرموده است و شک و تردید از مردم برداشته شد و حضرت به منزل خود بازگشتند.
الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۶۰۰-۶۰۱، چاپ موسسه الرسالة
از این روایت جدا از فضیلت امام حسن عسکری علیه السلام، مشروعیت و جواز توسل به پیامبران و اوصیاء ثابت میشود.
هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله دفن نشده بود که اهل سقیفه هلهله میکردند
زبیر بن بکار از علما و مورخین نامی اهل سنت عمری مینویسد:
فلما بويع أبو بكر أقبلت الجماعة التي بايعته تزفه زفا إلى مسجد رسول الله.
هنگامی که بیعت با ابی بکر انجام شد، ابی بکر را با هلهله و شادی به مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله) آوردند.
الاخبار الموفقیات، تالیف زبیر بن بکار، صفحه ۴۶۳، چاپ عالم الکتب
ابو بکر و عمر هنگام دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله هم حضور نداشتند !!!
ابن ابی شیبة از علمای بزرگ عمریه مینویسد:
حدثنا ابن نمير عن هشام بن عروة عن أبيه أن أبا بكر وعمر لم يشهدا دفن النبي صلى الله عليه وسلم ؛ كانا في الأنصار فدفن قبل أن يرجعا .
ابو بکر و عمر در بین انصار (برای گرفتن بیعت) بودند و قبل از اینکه بر گردند، آن حضرت دفن شده بود.
المصنف، تالیف ابن ابی شیبة، جلد ۷، صفحه ۴۳۲، چاپ دار التاج
بدن بیجان رسول خدا سه روز بدون تشییع بر زمین قرار گرفت !!!
شیخ الفقها ابو الصلاح حلبی رضوان الله علیه روایت کرده است:
وفي رواية أخرى : أي بنيّ لا تكفّره ، فو الله ما صلّيا على رسول الله صلي الله عليه وآله، ولقد مكث ثلاثا ما دفنوه ، إنّه شغلهم ما كانا يبرمان.
حضرت عبد الله فرزند امام حسن علیهما السلام فرمود: به خدا قسم ابو بکر و عمر بر پیامبر نماز نخواندند و سه روز بدن مبارک آن حضرت دفن نشد ولی با این همه آنها مشغول کار خود (غصب خلافت) بودند .
تقریب المعارف، تالیف ابو الصلاح حلبی، صفحه ۲۵۱
قضاوت با شما
ابن عربی ناصبی میگوید که خدا با صدای ابی بکر صلوات میفرستد!!!
ابن عربی اندلسی از بزرگان و بتهای صوفیه و عرفان کذایی است که جایگاه بزرگی نزد آنان دارد و به شدت تحت تأثیر او هستند. عدهای از علمای صوفی مسلک ادعای تشیع ابن عربی کردهاند در حالی که اگر کمی بر کتب ابن عربی نظر کنیم متوجه میشویم که او نه تنها شیعه نبوده، بلکه از نواصب و مبغضین اهل بیت علیهم السلام و ارادتمندان متعصب دشمنان اهل بیت بوده؛ چنانچه در رسائل خود مینویسد:
فسبق النبي صل الله عليه [وآله] وسلم الصديق، ولذلك قيل له هناك، قف إن ربك يصلي بصوت عتيق. فاستأنس وحن، من جهة إحساس البدن.
پس رسول الله (صلی الله عليه و آله) بر صدیق (ابو بکر) سبقت جست و برای همین آنجا به او (رسول الله صلی الله عليه و آله)گفته شد: خدایت با صدای عتیق (ابو بکر) صلوات میفرستد و اینطور بود که رسول الله از لحاظ حس بدن، انس گرفت.
مجموعة رسائل ابن عربی، جلد ۱، صفحه ۱۵۱، چاپ دار المحجة البیضاء
این درحالیست که نه تنها تواتر احادیث بر این است که خدای متعال با صدای امیر المومنین علیه السلام تکلم میکرده و همچنین اینکه صدیق اکبر لقب اختصاصی امیر المومنین علیه السلام بوده و هست، بلکه هیچ حدیثی حتی از منابع خود اهل سنت عمری هم نیست که صلوات با صدای ابو بکر را نقل کرده باشد، و این ناصبی پست و ملعون چنان دلباخته دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده که در این راه از هیچ دروغ و جعلی فروگذاری نکرده است.
اعتراف دشمن شیعه به ولایت تکوینی امیر المومنین علیه السلام و خاندان پاک آن حضرت
عبد العزیز غلام دهلوی قبح الله وجهه از علمای بزرگ اهل سنت عمری و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است مینویسد:
حضرت امیر و ذریة طاهره او را تمام امت بر مثال پیران و مرشدان میپرستند و امور تکوینیه را به ایشان وابسته میدانند و فاتحه و درود و صدقات و نذر به نام ایشان رایج و معمول گردیده چنانچه جمیع اولیاء الله همین معامله است و نام شیخین (ابی بکر و عمر) را درین مقدمات کسی بر زبان نیارد و در فاتحه و درود و نذر و عرس و مجلس کسی شریک نمیکند و امور تکوینیه را وابسته به ایشان نمیدانند.
تحفه اثنا عشریه، تالیف عبد العزیز دهلوی، صفحه ۳۳۹-۳۴۰، چاپ مطبع منشی نولکشور لکهنو
جعل حدیث برای ابی بکر توسط عبد الرزاق کاشانی صوفی
عبد الرزاق کاشانی از بزرگان دجالصفت صوفیه مینویسد:
قال عليه السلام: أنا وأبو بكر كفرسي رهان، فلو سبقني لآمنت به، ولكن سبقته فآمن بي».
او (رسول خدا صلی الله علیه و آله) گفت: من و ابی بکر مانند دو اسبیم که بکر و دوانند، اگر او پیشی میگرفت من به او ایمان میآوردم، ولیکن من پیشی گرفتم؛ پس او به من ایمان آورد!!!
معجم اصطلاحات الصوفیة، تالیف عبد الرزاق کاشانی، صفحه ۱۵۷، چاپ دار المنار
این در حالیست که این حدیث جعلی در هیچ یک از منابع اهل سنت عمری و حتی خوارج وجود ندارد و از جعلیات ذهن شیطانی این صوفی دجال است.
اعتراف ابو بکر آجری به مناقب بیشمار امیر المومنین علیه السلام
ابو بکر محمد بن حسین آجری از علمای بزرگ اهل سنت عمری پس از نقل روایت الحق مع ذا» در شان امیر المومنین علیه السلام مینویسد:
و مناقب علی رضی الله عنه و فضائله أکثر من أن تحصى، و لقد أکرمه الله عزوجل بقتال الخوارج، و جعل سیفه فیهم و قتاله لهم سیف حق إلى أن تقوم الساعة.
مناقب و فضائل علی (علیه السلام) فراتر از آن است که به شمار بیاید، حقیقتا خداوند او را با کشتن خوارج گرامی داشت، و شمشیرش را در میان آنها و کشتن آنها، تا روز قیامت شمشیر حق قرار داد.
الشریعة، تالیف ابو بکر آجری، جلد ۴، صفحه ۱۷۵۹، چاپ دار الوطن
البته باید به جای آجری گفت که شمشیر امیر المومنین علیه السلام نه فقط در مقابل خوارج، بلکه در برابر عایشه و معاویه و اصحاب جمل و صفین نیز به حق بوده که این مفتی اهل سنت عمری بنا به دلایلی (!!!) دوست نداشته است ذکر کند.
لواط ولید بن عبد الملک خلیفه غاصب اموی با برادرش!!!
به گزارش ابن کثیر دمشقی از علما و مورخین بزرگ اهل سنت عمری، وقتی سلیمان برادر ولید بن عبد الملک اموی جنازه او را دید گفت:
أشهد أنک کنت شروبا للخمر ماجنا فاسقا ولقد أرادنی على نفسی هذا الفاسق وأنا أخوه، لم یأنف من ذلک.
شهادت میدهم که تو بسیار شراب میخوردی و در پلیدی غوطهور بودی؛ و این بدکار میخواست که با من عمل ناپسند انجام دهد با اینکه من برادر او هستم و از این کار هیچ بدش نمیآمد.
البدایة و النهایة، تالیف ابن کثیر دمشقی، جلد ۱۰، صفحه ۱۱، چاپ منشورات مکتبة المعارف بیروت
چنین حرامیان حق اهل بیت علیهم السلام را غصب کردند.
پی نوشت:
قال الصّادق علیه السلام: إنّ حقّاً ابتزّه منّا معادن الأُبَن.
امام صادق علیه السلام فرمودند: برای ما حقی است که غصب شد توسط کسانی که معادن ابنه (لواط) بودند!!!
زهر الربیع، تالیف مرحوم سید نعمت الله جزایری، صفحه ۲۲۵، چاپ موسسه العالمیة للتجلید
امام حسن عسکری علیه السلام در قنوت خود میفرمودند:
ابتز أمورنا معادن الأبن.
امر (خلافت) ما را کسانی به سرقت بردند که معادن ابنه (لواط) بودند.
مصباح المتهجد، تالیف مرحوم شیخ طوسی، صفحه ۱۵۷، چاپ موسسه فقه الشیعة
امام مهدی عجل الله فرجه خلیفه عدلگستر خداوند (به روایت اهل سنت عمری)
محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
در حدیث است که امام مهدی پس از خلیفه شدن سراسر روی زمین را که پر از ظلم و ستم خواهد بود به جامعهای که مملو از عدل و داد باشد تبدیل میکند.
ظهور مهدی، تالیف محمد ادریس کاندهلوی، ترجمه ابراهیم ارباب، صفحه ۶
فضائل امیر المومنین علیه السلام از زبان ابو طفیل صحابی جلیل القدر (به روایت اهل سنت عمری)
ابن ابی شیبة کوفی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ عَنْ فِطْرٍ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: لَقَدْ جَاءَ فِی عَلِیٍّ مِنَ الْمَنَاقِبِ مَا لَوْ أَنَّ مَنْقَبًا مِنْهَا قُسِمَ بَیْنَ النَّاسِ لَأَوْسَعَهُمْ خَيْرًا.
ابو طفیل صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به قدری فضیلت دارد که اگر یک منقبت او را در بین تمام خلائق تقسیم کنند همه به سعادت میرسند.
المصنف، تالیف ابن ابی شیبة، جلد ۱۷، صفحه ۱۳۴، حدیث ۳۲۷۹۱، چاپ دار القبلة
علت اسلام آوردن دروغین قریش در کلام امیر المومنین علیه السلام
ابن ابی الحدید روایتی را از امیر المومنین علیه السلام نقل کرده که حاوی نکات جالبی است:
٤١٤- قال له قائل يا أمير المؤمنين أ رأيت لو كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) ترك ولدا ذكرا قد بلغ الحلم و آنس منه الرشد أ كانت العرب تسلم إليه أمرها قال لا بل كانت تقتله إن لم يفعل ما فعلت إن العرب كرهت أمر محمد ص و حسدته على ما آتاه الله من فضله و استطالت أيامه حتى قذفت زوجته و نفرت به ناقته مع عظيم إحسانه إليها و جسيم مننه عندها و أجمعت مذ كان حيا على صرف الأمر عن أهل بيته بعد موته و لو لا أن قريشا جعلت اسمه ذريعة إلى الرئاسة و سلما إلى العز و الإمرة لما عبدت الله بعد موته يوما واحدا.
پرسشگری از امیر المومنین (علیه السلام) پرسید: ای امیر مومنان! به نظر تو، اگر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرزند پسری از خود به جا میگذاشت که به سن رشد رسیده بود، عرب امورشان را به او واگذار میکردند؟ آن جناب فرمود: خیر؛ بلکه او را میکشتند، اگر چه آنچه من انجام دادم، انجام نمیداد (یعنی در مقابل آنها صبر نمیکرد). عرب، از کار محمد (صلی الله علیه و آله) ناخرسند بودند و به آنچه خداوند از فضل خویش به وی بخشیده بود، حسادت میورزیدند و در زمان حیاتش به وی بیحرمتی کردند، تا آن جا که به همسرش (ماریه قبطیه) تهمت زدند و شترش را (در عقبه) رم دادند، با این که نیکیهای بسیاری به آنان کرده و نعمتهای بزرگی به آنان ارزانی داشته بود. در زمان حیاتش برای این که رهبری را پس از درگذشتش از خاندانش باز ستانند، همراه شدند و اگر قریش نمیخواستند نام او را وسیلهای برای ریاست و نردبانی برای عزت و حکومت کنند، پس از درگذشت او هرگز یک روز هم خدا را عبادت نمیکردند.
شرح نهج البلاغة، تالیف ابن ابی الحدید، جلد ۲۰، صفحه ۲۹۸، چاپ دار الکتب العلمیة
جدا از نکات دیگر، از این کلام ثابت میشود هیچ گاه قریش و به خصوص ابی بکر و عمر هیچگاه قلبا به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان نیاوردند و هدف آنها تنها قدرتطلبی و حکومت به نام دین با کنار زدن خلفای حقیقی و به حق رسول خدا صلی الله علیه و آله را بود؛ همان طور که امام زمان علیه السلام در پاسخ سعد بن عبد الله اشعری فرمودند که آنها لحظهای به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان نداشتند و تنها به طمع قدرت مسلمان ظاهری شدند.
علامه مجلسی رضوان الله علیه در کتاب رجعت روایتی طولانی را از محدثین بزرگ شیعه نقل کرده است که سعد بن عبد الله اشعری قمی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه و از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام به ملاقات امام زمان عجل الله فرجه آمده و پرسشها و ایراداتی که یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری به مکتب تشیع وارد کرده بود را از امام زمان علیه السلام میپرسد و حضرت پاسخش میدهد. در یکی از پاسخها، حضرت به پرسش آن عالم ناصبی از سعد بن عبد الله اشعری در مورد چگونگی ایمان ابو بکر و عمر این گونه پاسخ میدهد: و آنچه آن خصم تو از تو پرسید که اسلام ابو بکر و عمر به طوع (اختیار) بود یا به کراهت، چرا نگفتی که طوعا بود اما از برای طمع دنیا، زیرا که ایشان با کفرهی یهود مخلوط بودند و ایشان از روی تورات و کتابهای خود احوال محمد صلوات الله علیه و آله را بر ایشان میخواندند و میگفتند او بر عرب مستولی خواهد شد و پادشاه خواهد شد و پادشاهی او از بابت پادشاهی بخت النصر خواهد بود، اما دعوی پیغمبری خواهد کرد و از کفر و عناد میگفتند که پیغمبر نیست اما به دروغ دعوی خواهد کرد، چون حضرت دعوی رسالت فرمود، ایشان از روی گفتهی یهود به ظاهر کلمتین گفتند از برای طمع آن که شاید ولایتی و حکومتی حضرت به ایشان بدهد و در باطن کافر بودند. چون در آخر مأیوس شدند با منافقان بر بالای عقبه رفتند و دهانهای خود را بستند که کسی ایشان را نشناسد و دبهها انداختند که شتر حضرت را رم دهند و حضرت را هلاک کنند، پس خدای تعالی جبرئیل را فرستاد و پیغمبر خود را از شر ایشان حفظ کرد و ضرری نتوانستند رسانید و حال ایشان مثل حال طلحه و زبیر بود که با حضرت امیر المومنین صلوات الله علیه از روی طمع به ظاهر بیعت کردند که حضرت به هر یک از ایشان ولایتی و حکومتی بدهد، چون مایوس شدند بیعت را شکستند و خروج کردند و به جزای عمل خود در دنیا و آخرت رسیدند.
کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۱۱۴-۱۱۵، چاپ انتشارات دلیل ما
فتوای شافعی و ابی یعلی حنبلی به جواز خوردن گوشت انسانها!!!
ابن قدامه مقدسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وَإِنْ كَانَ مُبَاحَ الدَّمِ، كَالْحَرْبِيِّ وَالْمُرْتَدِّ، فَذَكَرَ الْقَاضِي أَنَّ لَهُ قَتْلَهُ وَأَكْلَهُ؛ لِأَنَّ قَتْلَهُ مُبَاحٌ. وَهَكَذَا قَالَ أَصْحَابُ الشَّافِعِيِّ؛ لِأَنَّهُ لَا حُرْمَةَ لَهُ.
اصحاب شافعی و قاضی ابو یعلی گفتهاند: کشتن و خوردن گوشت انسانهای محارب و مرتد جایز است، زیرا این افراد حرمت ندارند و کشتن آنها و خوردن گوشت آنان جایز است.
المغنی، تالیف ابن قدامه، جلد ۱۳، صفحه ۳۳۹، چاپ دار عالم الکتب
دوری از مکتب اهل بیت علیهم السلام و ولایت ابلیس باعث صدور چنین فتاوای وحشتناکی میشود.
لعن عمرو عاص توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله (به روایت اهل سنت عمری)
رويانى از علماى بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
۳۸۲- نا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى ، نا سَهْلُ بْنُ حَمَّادٍ أَبُو عَتَّابٍ الدَّلَّالُ ، نا عِيسَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، نا عَدِيُّ بْنُ ثَابِتٍ ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: اللَّهُمَّ إنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ هَجَانِي ، وَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي لَسْتُ بِشَاعِرٍ ، فَاهْجُهُ وَالْعَنْهُ عَدَدَ مَا هَجَانِي - أَوْ مَكَانَ مَا هَجَانِي».
رسول خدا (صلی الله عليه و آله) فرمودند: خدایا به راستی که عمرو بن عاص مرا هجو (سرزنش کردن به شعر) کرد، در حالی که او میداند که من شاعر نیستم، پس او را هجو کن، و به تعدادى که مرا هجو کرده او را لعن کن!
مسند الرویانی، تالیف محمد بن هارون رویانی، جلد ۱، صفحه ۲۵۷-۲۵۸، چاپ دار الرایة
طبق اين روايت ثابت میشود که عمرو بن عاص ملعون است و سرزنش خداوند متعال شامل اوست. جالب است بدانید طحاوی از دیگر علمای اهل سنت عمری نیست این روایت را نقل کرده اما در سانسوری عجیب برای دفاع از عمرو بن عاص نام او را حذف و آن را به فلان بن فلان تغییر داده است!!!
۳۳۳۲- كَمَا قَدْ حَدَّثَنَا أَبُو أُمَيَّةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ الْحَفَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَن ِ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: اللهُمَّ إنَّ ⬅️ فُلَانًا ابْنَ فُلَانٍ ➡️ هَجَانِي وَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي لَسْتُ بِشَاعِرٍ فَأَهْجُوَهُ، فَالْعَنْهُ عَدَدَ مَا هَجَانِي ، أَوْ مَكَانَ مَا هَجَانِي. قَالَ: ثُمَّ أَبَانَ اللهُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ أَنَّ الَّذِي كَانُوا يَسْمَعُونَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمْ يَكُنْ كَمَا قَالُوا: إنَّهُ شَاعِرٌ يَتَكَلَّمُ بِالشِّعْرِ كَمَا يَتَكَلَّمُ بِهِ أَهْلُهُ وَإِنَّهُمْ حَمَلُوهُ عَلَى الشِّعْر ِ، فَلَمْ يَلْتَئِمْ عَلَى لِسَانِ أَحَدٍ أَنَّهُ شِعْرٌ.
مشكل الآثار، تالیف طحاوی، جلد ٨، صفحه ۳۸۵، چاپ الرسالة العالمیة
خزعبلات صوفیه و اهانت به رسول خدا صلی الله علیه و آله برای فضیلتسازی برای عمر بن خطاب
وقتی که طبق چرندیات صوفیه، شیطان از عمر بن خطاب فراری است، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله را وسوسه میکند!!!
افلاکی از بزرگان صوفیه مینویسد:
همچنان عزیزی سوال کرد که ابلیس محمد را علیه السلام را وسوسه میکرد و از سایه عمر میگریخت و ان الشیطان لیفر من ضل عمر، حکمت چیست؟ فرمود که حضرت محمد دریا بود و عمر قدحی بود پر آب؛ دریا را ز پوز سگ نگاه ندارند که دریای محیط به زبان سگ نیالاید.
مناقب العارفین، تالیف افلاکی، جلد ۲، صفحه ۶۰۰، چاپ انتشارات دنیای کتاب
سید نعمت الله جزایری قدس الله روحه الشریف از علمای بزرگ شیعه در مورد صوفیه مینویسد:
و أمّا الجهلة من الصوفية و أضرابهم فهم جنود الشيطان لإضلال الإنسان.
صوفیه و امثال آنها سربازان ابلیس برای گمراهی بشر هستند.
ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، تالیف سید نعمت الله جزایری، جلد ۲، صفحه ۱۵۰، چاپ موسسه التاریخ العربی
جسارت و توهین زشت و بیشرمانه ابن عثیمین وهابی به حضرت زهرا سلام الله علیها
ابن عثیمین لعنت الله علیه از بزرگان وهابیت در تعلیقات خود بر صحیح مسلم مینویسد:
اللهم اعف عنها، والا فان ابا بكر [.] ما استند الى راي، وانما استند الى نص، و كان عليها ان تقبل قول النبي عليه الصلاة و السلام : " لا نورث، ما تركنا صدقة "، ولكن عند المخاصمة لا یبقي للانسان عقل یدرك به ما يقول او ما يفعل او ما يتصرف فيه، فنسال الله ان يعفو عنها عن هجرتها خليفة رسول الله صلى الله عليه و على آله وسلم.
خدایا از فاطمه بگذر، ابو بکر به نظر و رای خودش استدلال نکرد بلکه به کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) استدلال کرد و لازم بود که فاطمه (علیها السلام) سخن پیامبر را قبول کند: ما پیامبران از خود ارث باقی نمیگذاریم بلکه آنچه از ما باقی میماند صدقه است»؛ اما هنگام مخاصمه عقلی برای انسان باقی نمیماند که با آن بفهمد چه میگوید و چه میکند؛ پس از خدا میخواهیم که از فاطمه درگذرد که کلام ابو بکر خلیفه پیامبر را ترک کرد.
شرح صحیح مسلم، تالیف ابن عثیمین، جلد ۶، صفحه ۷۴، چاپ المکتبة الاسلامیة
وهابی ناصبی بیعقل، ابن عثیمین لعنت الله علیه، اینگونه به خود جرات میدهد تا به حضرت فاطمه اهانت کند و بگوید در هنگام مخاصمه عقلی برای انسان باقی نمیماند و نمیداند چه میگوید و چه میکند! در حالی که عین همین کلام در مورد ابو بکر صادق است نه در مورد حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها. آری! عاقبت قبول قول ابو بکر که به دروغ به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت داده بود همین خواهد شد که به حضرت زهرا علیها السلام توهین و جسارت کرد! حال باید در این دو راهی تاریخی، پیروان ابو بکر یا قول ابو بکر را قبول کنند و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها را به خاطر قبول نکردن سخن حق، بیعقل و شایسته عذاب اللهی معاذ الله بدانند، یا اینکه به سخنان سرور ن اهل بهشت ایمان آورده و به دروغگویی و جعل حدیث از سوی ابو بکر را اعتراف کنند، که اگر اینچنین شود جهنمی بودن ابو بکر ثابت میشود!
جالب است بدانید که طبق کتب اهل سنت عمری خود ابو بکر به حرامزاده بودن دشمنان حضرت زهرا سلام الله علیها و سایر اهل بیت علیهم السلام اعتراف کرده است.
عاصمی مکی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
في رواية عن أبي بکر [.] قال رأيت رسول الله ختم ختمه وهو متكئ على فرش عربية وفي الخيمة علي وفاطمة والحسن والحسين فقال معشر المسلمين أنا سلم لمن سالم أهل الخيمة حرب لمن حاربهم ولي من والاهم لا يحبهم إلا سعيد الجد طيب المولد ولا يبغضهم إلا شقي الجد ردیء الولادة.
ابو بكر گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در خیمه دیدم که بر فرشی عربی نشسته و تکیه داده بود، علی و فاطمه و حسن و حسين (علیهم السلام) نیز در خیمه بودند، آن حضرت فرمود: ای مسلمانان! هر کس با اهل خیمه دوست باشد من با او دوست هستم و هر کس با آنان دشمن باشد من با او دشمنم، آنان را دوست ندارد مگر آن انسان سعادتمندی که ولادتی پاک دارد و دشمن نيست با آنان مگر بدبخت شقاوتمندی که ولادتی ناپاک دارد.
سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل و التوالی، تالیف عاصمی شافعی مکی، جلد ۳، صفحه ۴۴، چاپ دار الکتب العلمیة
اللهم العن اعداء اهل البیت .
اعتراف ابن تیمیه ناصبی به هجوم به خانه حضرت زهرا علیها السلام و تهمت به اهل بیت علیهم السلام برای توجیه آن
ابن تیمیه بنیانگذار مکتب سلفیت بعد از اعتراف به اصل هجوم، برای توجیه آن دست به دروغگویی و تهمت به اهل بیت علیهم السلام زده و میگوید:
وَغَايَةُ مَا يُقَالُ: إِنَّهُ كَبَسَ الْبَيْتَ لِيَنْظُرَ هَلْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي يُقَسِّمُهُ، وَأَنْ يُعْطِيَهُ لِمُسْتَحِقِّهِ .
و نهایت چیزی که گفته میشود این است که او (ابی بکر) ناگهانی به خانه فاطمه (سلام الله علیها) هجوم برد تا ببیند چیزی از مال خدا که آن را تقسیم میکند (بیت المال) در آنجا وجود دارد یا خیر و آن مال را به مستحقش بپردازد.
منهاج السنة النبویة، تالیف ابن تیمیه، جلد ۸، صفحه ۲۹۱، چاپ جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة
ابن تیمیه برای توجیه هجوم به خانه وحی از چاله به چاه افتاده دلیلی را بیان میکند که جز نصب و کینه و عداوت با اهل بیت علیهم السلام چیز دیگری نمی تواند دلیل دیگری برای آن متصور شد. ابن تیمیه میگوید دلیل هجوم ناگهانی ابی بکر به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها این بود که ابی بکر ببیند آیا از بیت المال چیزی در خانه هست یا نه، که اگر وجود دارد آن را در بین افراد مستحق پخش کند!!! سوال ما این است که چگونه و به چه جراتی ابن تیمیه صدور این عمل را از امیر المومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ممکن میداند؟! آیا العیاذ بالله امیر المومنین و حضرت زهرا علیهما السلام به مال دنیا دل بسته بودند و حتی از بیت المال هم به آسانی عبور نمیکردند؟! آیا این کلام ابن تیمیه جز تهمت و اهانت به اهل بیت چیز دیگری است؟! آری این گونه است که ابن تیمیه مجبور شده تا برای توجیه هجوم به خانه وحی به اهل بیت اهانت و جسارت کند و عملی که طبق کتب خود اهل سنت عمری خصلت ابی بکر و عمر و عثمان و معاویه و سایر غاصبین بوده را به اهل بیت علیهم السلام نسبت دهد.
نظافت حلاج
عطار نیشابوری در مورد حلاج مینویسد:
نقلست که در ابتدا که ریاضت میکشیدی دلقی (لباس کهنه پشمینه) داشت که بیست سال بیرون نکرده بود. روزی به ستم از وی بیرون کردند، [ات] گزنده بسیار در وی افتاده بود، یکی از آن وزن کردند نیم دانگ بود !!!
تذکرة الاولیاء، تالیف عطار نیشابوری، جلد ۲، صفحه ۱۱۷، چاپ انتشارات مرکزی
پی نوشت: اینکه ریاضت میکشید چه ربطی به قهر کردنش با بهداشت و دوری از نظافت داشته؟! بیچاره مریدانش
امیر المومنین علیه السلام تقسیمکننده دوزخ (به روایت اهل سنت عمری)
جرجانی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
٦٥٩- أَخْبَرَنَا أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَاعِظُ الْمُقْرِيُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الْعَلَاءِ، بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُيَتَّمٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، قَالَ: قَالَ لِي أَبِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَنَا قَسِيمُ النَّارِ» . فَقَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ: إِنَّمَا عَنِّي بِذَلِكَ أَنَّ كُلَّ مَنْ مَعِيَ فَهُوَ عَلَى الْحَقِّ، وَكُلُّ مَنْ مَعَ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْبَاطِلِ ضَالًّا مُضِلًّا.
[امام] حسین (علیه السلام) فرمود: پدرم امیر المومنین علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به من فرمود: من تقسیمکننده دوزخ هستم. عمار یاسر در این باره گفت: منظور آن حضرت این بود که هر که با من است با حق و هر که با معاویه است بر باطل، گمراه و گمراهکننده است.
الامالی و هی المعروف بالامالی الخمیسیة، تالیف جرجانی، جلد ۱، صفحه ۱۷۷، حدیث ۶۵۹، چاپ دار الکتب العلمیة
برتری خانه حضرت زهرا و امیر المومنین علیهما السلام بر خانههای پیامبران (به روایت اهل سنت عمری)
آلوسی از مفسرین و علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وأخرج ابن مردويه عن أنس بن مالك وبريدة قال: قرأ رسول الله صلّى الله عليه وسلّم: هذه الآية فِي بُيُوتٍ إلخ فقام إليه عليه الصلاة والسلام رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسول الله؟ فقال صلّى الله عليه وسلّم: بيوت الأنبياء عليهم السلام فقام إليه أبو بكر [.] فقال: يا رسول الله هذا البيت منها لبيت علي وفاطمة رضي الله تعالى عنهما قال: نعم من أفاضلها».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آیه: در خانههایی که خداوند اجازه فرمود که بلندمرتبه و رفیع گردیده شوند، و در آنها اسم خداوند برده شود» را تلاوت فرمود. شخصى پرسید: این کدام خانهها است؟ آن حضرت فرمود: خانههاى پیامبران. ابی بکر پرسید: آیا خانه علی و فاطمه (علیهما السلام) هم از همان خانهها است؟ آن حضرت فرمود: بلی، از برترین آن است.
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، تالیف آلوسی، جلد ۱۸، صفحه ۱۷۴، چاپ دار احیاء التراث العربی
پس چرا بیشرمانه بافضیلتترین خانه را به آتش کشیدند؟!.
وقایع سقیفه و هجوم به خانه وحی به روایت مسعودی
مسعودی مورخ نامی شافعی مذهب مینویسد:
فروي ان العبّاس رضي اللّه عنه صار الى أمير المؤمنين (عليه السّلام) و قد قبض رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) فقال له: امدد يدك ابايعك. فقال: و من يطلب هذا الأمر و من يصلح له غيرنا. و صار إليه ناس من المسلمين فيهم ابير و أبو سفيان صخر بن حرب، فأبى. و اختلف المهاجرون و الأنصار فقالت الأنصار: منّا أمير و منكم أمير. فقال قوم من المهاجرين: سمعنا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) يقول: الخلافة في قريش. فسلّمت الأنصار لقريش بعد أن ديس سعد بن عبادة و وطئوا بطنه. و بايع عمر بن الخطاب أبا بكر و صفق على يديه ثم بايعه قوم ممّن قدم المدينة ذلك الوقت من الأعراب و المؤلفة قلوبهم، و تابعهم على ذلك غيرهم. و اتصل الخبر بأمير المؤمنين (عليه السّلام) بعد فراغه من غسل رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) و تحنيطه و تكفينه و تجهيزه و دفنه بعد الصلاة عليه مع من حضر من بني هاشم و قوم من صحابته مثل سلمان و أبي ذر و المقداد و عمّار و حذيفة و أبيّ بن كعب و جماعة نحو أربعين رجلا فقام خطيبا فحمد اللّه و أثنى عليه ثم قال: ان كانت الإمامة في قريش فأنا أحقّ قريش بها و ان لا تكن في قريش فالأنصار على دعواهم». ثم اعتزلهم و دخل بيته فأقام فيه و من اتبعه من المسلمين و قال: ان لي في خمسة من النبيين اسوة: نوح إذ قال اني مغلوب فانتصر، و إبراهيم إذ قال: و اعتزلكم و ما تدعون من دون اللّه، و لوطا إذ قال: لو ان لي بكم قوّة أو آوي الى ركن شديد، و موسى إذ قال: ففررت منكم لما خفتكم، و هارون إذ قال: ان القوم استضعفوني و كادوا يقتلوني. ثم الف (عليه السّلام) القرآن و خرج الى الناس و قد حمله في ازار معه و هو يئط من تحته فقال لهم: هذا كتاب اللّه فد الفته كما أمرني و أوصاني رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) كما انزل. فقال له بعضهم: اتركه و امض. فقال لهم: ان رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) قال لكم: اني مخلّف فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتي لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض فان قبلتموه فاقبلوني معه، أحكم بينكم بما فيه من أحكام اللّه. فقالوا: لا حاجة لنا فيه و لا فيك، فانصرف به معك لا تفارقه و لا يفارقك. فانصرف عنهم فأقام أمير المؤمنين (عليه السّلام) و من معه من شيعته في منزله بما عهد إليه رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) فوجهوا الى منزله فهجموا عليه، و أحرقوا بابه، و استخرجوه منه كرها، و ضغطوا سيّدة النساء بالباب حتى اسقطت محسنا و أخذوه بالبيعة فامتنع و قال: لا أفعل. فقالوا: نقتلك. فقال: ان تقتلوني فاني عبد اللّه و أخو رسوله. و بسطوا يده فقبضها، و عسر عليهم فتحها، فمسحوا عليها و هي مضمومة. ثم لقي أمير المؤمنين (عليه السّلام) بعد هذا الفعل بأيام أحد القوم فناشده اللّه و ذكره بأيام اللّه و قال له: هل لك ان أجمع بينك و بين رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) حتى يأمرك و ينهاك؟. فقال له: نعم!. فخرجا الى مسجد قبا فأراه رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) قاعدا فيه فقال له: يا فلان على هذا عاهدتموني به في تسليم الأمر الى علي و هو أمير المؤمنين. فرجع و قد همّ بتسليم الأمر إليه، فمنعه صاحبه من ذلك، فقال: هذا سحر مبين معروف من سحر بني هاشم، أو ما تذكر يوم كنّا مع ابن أبي كبشة فأمر شجرتين فالتقتا فقضى حاجته خلفهما، ثم أمرهما فتفرّقتا، و عادتا الى حالهما؟. فقال له: اما ان ذكرتني هذا فقد كنت معه في الكهف فمسح يده على وجهي ثم أهوى رجله فأراني البحر ثم أراني جعفرا و أصحابه في سفينته تقوم في البحر. فرجع عما كان عازم عليه، و همّوا بقتل أمير المؤمنين (عليه السّلام) و تواصوا و تواعدوا بذلك و ان يتولى قتله خالد بن الوليد فبعثت (اسماء بنت عميس) الى أمير المؤمنين (عليه السّلام) بجارية لها فأخذت بعضادتي الباب و نادت: ان الملأ يأتمرون بك ليقتلوك فاخرج اني لك من الناصحين. فخرج (عليه السّلام) مشتملا سيفه و كان الوعد في قتله: ينتهي امامهم من صلاته بالتسليم فيقوم خالد إليه بسيفه. فأحسوا بأسه فقال الإمام قبل أن يسلم: لا يفعلن خالد ما أمرته به. ثم كان من أقاصيصهم ما رواه الناس.
روایت شده که عباس (عموی پیغمبر) در وقتى که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله قبض روح شد نزد امیر المومنین علی علیه السلام آمد و گفت: دستهای خود را دراز کن تا من با تو بیعت نمایم، علی علیه السلام فرمود: غیر از ما چه کسی است که امر خلافت را طلب کند و برای آن صلاحیت داشته باشد؟! و گروهی از مسلمین که زبیر و ابو سفیان هم در بین آنان بودند نزد علی بن ابی طالب آمدند، ولی علی علیه السلام خودداری کرد. پس از آن مهاجرین و انصار [در باره تعیین خلیفه] اختلاف کردند، انصار گفتند: از ما یک امیر و از شما هم یک امیر. گروهی از مهاجرین گفتند: ما از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله شنیدیم که میفرمود: خلافت مال قریش خواهد بود. انصار بعد از آنکه سعد بن عباده را کشتند و شکمش را پایمال نمودند تسلیم قریش شدند. عمر بن خطاب با ابو بکر بیعت کرد، بعد از آن گروهی از اعراب که در آن وقت در مدینه آمده بودند و دل آنان را به وسیله عطاء و بخشش برای مشرف شدن به دین اسلام به دست آورده بودند با ابو بکر بیعت کردند و غیر آنان نیز از آنان متابعت کردند. این خبر بعد از آنکه علی علیه السلام از غسل، نماز، حنوط، کفن، آماده کردن جنازه پیغمبر براى دفن، دفن و نماز بر بدن آن بزرگوار فارغ شده بود به آن حضرت رسید، قبیله بنی هاشم و گروهی از صحابه از قبیل: سلمان، ابی ذر، مقداد، عمار، حذیفه، ابی بن کعب و جماعت دیگری که جمعا به طور تقریبی چهل نفر مرد بودند در امور دفن رسول اللّه شرکت داشتند. علی علیه السلام بلند شد، خطبه خواند، حمد و ثنای خدا را به جای آورد، آنگاه فرمود: اگر امامت و خلافت مال قریش باشد من از قریش به خلافت سزاوارترم و اگر مقام خلافت مال قریش نیست پس طایفه انصار بر دعوای خود باقی باشند. پس از آن جریان علی علیه السلام از آن مردم کناره گرفت و با عدهای از مسلمین که تابع آن حضرت بودند در خانه خود اقامت کرد و فرمود: من به پنج نفر از انبیاء علیهم السلام تاسی مینمایم؛ اول: حضرت نوح علیه السلام، زیرا آن بزرگوار گفت: حقا که من مغلوب شدم پس ای خدا تو انتقام مرا بگیر. (سوره قمر، آیه ۱۰)» دوم: حضرت ابراهیم علیه السلام، زیرا که گفت: من از شما و آنچه را که از غیر خدا میخوانید کنارهگیری میکنم. (سوره مریم، آیه ۴۹» سوم: حضرت لوط علیه السلام، چه آنکه گفت: ای کاش مرا بر منع شما قدرتی بود یا [حال که بر منعتان قدرت ندارم از شر شما] به رکن محکمی پناه میبردم. (سوره هود، آیه ۸۰» چهارم: حضرت موسی علیه السلام، زیرا که گفت: چون از شما ترسیدم فرار کردم. (سوره شعراء، آیه ۲۱» پنجم: هارون علیه السلام، زیرا که گفت: حقا این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود که مرا بکشند. (سوره اعراف، آیه ۱۵۰» آنگاه علی علیه السلام قرآن را جمعآوری کرده و به سوی آن مردم حرکت کرد و قرآن را هم در میان پارچهای با خود برد، به آن مردم فرمود: این کتاب خدا است که من آن را طبق دستور پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله همان طور که نازل شده جمع کردم. بعضی از آن مردم به علی گفتند: قرآن را واگذار کن و خود برگرد، امیر المومنین علی علیه السلام به آنان فرمود: رسول اللّه فرموده: من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها میگذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترتم اهل بیت را. تا وقتی که به این دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچگاه از هم جدا نمیشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.» پس اگر شما قرآن را قبول کردید باید مرا هم با قرآن قبول کنید تا من به وسیله احکام خدا که در قرآنست در بین شما قضاوت نمایم. آن مردم در جواب علی علیه السلام گفتند: ما را به قرآن و تو احتیاجى نیست، تو قرآن را نیز با خود ببر، تو از قرآن جدا مشو و قرآن هم از تو جدا نشود. پس علی علیه السلام برگشت و طبق عهد و پیمانی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله از او گرفته بود با شیعیان خود در منزل خویش خانهنشین گردید. آنگاه آن مردم متوجه منزل آن حضرت شده و بر آن بزرگوار هجوم بردند، درب خانه او را سوزانیدند، و او را بدون رضایتش از منزل خارج کردند، و سرور ن فاطمه زهراء علیها السلام را به وسیله لنگه درب طورى فشردند که محسن خود را سقط کرد. پس از این جنایات خواستند از على علیه السلام بیعت بگیرند ولى علی قبول نکرد و فرمود: من این کار را نمیکنم، گفتند: تو را خواهیم کشت! فرمود: اگر مرا بکشید من بنده خدا و برادر رسول او صلی اللّه علیه و آله هستم. خواستند مشت على علیه السلام را باز کنند ولى آن حضرت مشت خود را بست و آنان نتوانستند آن را باز کنند پس از روى ناچارى با پشت دست آن بزرگوار در صورتی که بسته بود بیعت و مسح کردند. پس از این جریان به فاصله چند روز علی علیه السلام با یکی از آن گروه (یعنی ابو بکر) ملاقات کرد، او را به خدا قسم داد و یادآور نعمتهای خدا کرد و فرمود: آیا مایلی که الآن تو را با پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله در یک جا جمع کنم تا آن حضرت به تو امر و نهی کند؟ ابو بکر گفت: آری. پس با یکدیگر به سوی مسجد قبا رفتند و علی علیه السلام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را در حالی که در مسجد قبا نشسته بود به او نشان داد. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: ای فلان! در باره تسلیم امر خلافت به علی که امیر المومنین است اینطور با من عهد و پیمان بستید؟! (ابو بکر) برگشت و تصمیم گرفت که امر خلافت را به علی علیه السلام تسلیم نماید. ولی رفیق او (که عمر باشد) او را از آن تصمیم منع کرد و گفت: این عمل سحر آشکار و معروفی است از سحرهاى بنی هاشم؛ آیا به خاطر نداری آن روزی را که ما با ابن ابی کبشه بودیم و پیغمبر امر کرد تا آن دو درخت به یکدیگر نزدیک شدند و او در عقب آن دو درخت قضاء حاجت کرد آنگاه دستور داد تا از یکدیگر جدا شدند و به حال اولیه برگشتند؟ ابو بکر به عمر گفت: آیا مرا یادآور نمیکنی از آن جریانی که من با پیغمبر در غار بودم، او دست خود را به صورت من کشید و با پا به دریا اشاره کرد، و جعفر و یاران او را که در دریا بودند به من نشان داد؟ پس از آن ابو بکر از عزم خود منصرف شد، و به قتل علی علیه السلام کمر بستند، در باره این موضوع به یکدیگر سفارش و قرارداد کردند و بنا شد که خالد بن ولید متصدی قتل علی علیه السلام شود. اسماء بنت عمیس دختر کوچک خود را نزد علی فرستاد، آن دختر آمد و دو بازوی درب را گرفت و این آیه را خواند: این جماعت در باره قتل تو م میکنند، پس خارج شو که من از خیرخواهان تو هستم (سوره قصص، آیه ۱۹)» علی با شمشیر خود خارج شد. قرارداد در باره کشتن علی علیه السلام وقتی بود که چون امام جماعت (یعنی ابو بکر) سلام آخری نماز را بگوید، خالد بن ولید با شمشیر خود بلند شود، ولی چون شجاعت و مردانگی علی علیه السلام را احساس کردند امام جماعت (یعنى ابو بکر) قبل از اینکه سلام آخری نماز را بگوید، گفت: آن دستوری که من به خالد دادم مبادا که آن را انجام دهد، اقوال و قصص در این باره همان است که مورخین در جای خود روایت کردهاند.
اثبات الوصیة، تالیف مسعودی، صفحه ۱۵۳-۱۵۵، چاپ دار الاضواء
ابن عربی و ادعای دیدن خدا در خواب / امام صادق علیه السلام: کسی که ادعا کند خدا را در خواب دیده دین ندارد
ابن عربی اندلسی صوفی مینویسد:
أني رأيت الحق في النوم مرتين و هو يقول لي أنصح عبادي
همانا من خدا را دو بار در خواب دیدم که به من گفت بندگانم را نصیحت کن.
الفتوحات المکیة، تالیف ابن عربی، جلد ۵، صفحه ۱۵۶-۱۵۷، چاپ الهيئة المصرية العامة للكتاب
این در حالی است که به فرموده امام صادق علیه السلام چنین کسی دین ندارد!!!
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:
٥- حدثنا الحسين بن إبراهيم بن ناتانه رحمه الله، قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن إبراهيم الكرخي، قال: قلت للصادق عليه السلام: إن رجلا رأى ربه عز وجل في منامه، فما يكون ذلك؟ فقال: ذلك رجل لا دين له، إن الله تبارك وتعالى لا يرى في اليقظة، ولا في المنام، ولا في الدنيا، ولا في الآخرة.
ابراهیم کرخی گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شخصی خداوند را در خواب دیده است. این چگونه قضیهای است؟! حضرت فرمودند: او کسی است که دین ندارد؛ زیرا خداوند نه در خواب و نه در بیداری و نه در دنیا و نه در آخرت دیده نمیشود.
امالی شیخ صدوق، صفحه ۴۳۵، مجلس ۸۹، حدیث ۵، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات
امیر المومنین علیه السلام کننده در خیبر (به اذعان اهل سنت عمری)
ابو الحسن ندوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری هندوستان مینویسد:
در کتاب مصنف ابن ابی شبیه از لیث روایت شده که او گفت: نزد ابو جعفر رفتم، او یادی از گناهان کرد و گریه نمود و سپس گفت: جابر برایم روایت کرده که علی (علیه السلام) روز خیبر در دژ را بلند کرد تا مسلمانان بالا رفتند و آن را فتح نمودند. این در چنان سنگین بود که پس از آزمایش معلوم شد که آن را کمتر از چهل نفر نمیتوانند بلند کنند. محمد بن اسحاق از عبد الله بن حسن و او از فردی از خویشانش به نقل از ابو رافع روایت کرده که: فردی یهودی ضربهای به علی (علیه السلام) زد که سپر از دستش افتاد. آنگاه علی (علیه السلام) دری را که در نزدیکی دژ بود برداشت و به جای سپر در دست گرفت. آن در همچنان در دستش بود و میجنگید تا آنکه خدا دژ را به دست او گشود. آنگاه آن را به یک سو انداخت. من و هفت تن دیگر با هم کوشیدیم تا آن در را از جا حرکت دهیم ولی نتوانستیم. لیث از ابی جعفر از جابر نقل میکند که کمتر از چهل نفر نتوانستند آن را از جای بردارند.
زندگانی امیر المومنین علی مرتضی رضی الله عنه، تالیف ندوی، ترجمه ابو شعیب عبد القادر دهقان، صفحه ۸۸-۸۹
علت نامگذاری حضرت زهرا سلام الله علیها به فاطمه (به روایت اهل سنت عمری)
جوینی و حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کردهاند:
و أخبرني المشايخ إمام الدين يحيى بن الحسين بن عبد الكريم، و بدر الدين محمد بن عبد الرزاق بن أبي بكر، و نجم الدين عبد الغفّار بن عبد الكريم بن عبد الغفّار، و الشيخ علاء الدين محمد بن أبي بكر ابن محمد الطاوسي و أحمد بن محمد ابن محمد بن مذكويه رحمهم اللّه إجازة بروايتهم عن الإمام عزّ الدين عبد الرحمن ابن المعالي الواريني، و الشيخ سراج الدين أبي بكر عبد اللّه بن إبراهيم السجادي القزويني إجازة بروايتهم، عن الإمام أبي القاسم زاهر بن طاهر بن محمد الشحامي إجازة [قال]: أنبأنا أبو عليّ الحسن بن أحمد السكاكي قال: أنبأنا أبو القاسم الحسن بن محمد بن حبيب -حافد العباس بن حمزة سنة سبع و ثلاثين و ثلاث مائة- قال:حدّثنا أبو بكر محمد بن عبد اللّه بن محمد حافد العباس بن حمزة، حدثنا أبو القاسم عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائي بالبصرة، حدّثني أبي قال: حدثنا عليّ بن موسى الرضا، حدّثني أبي موسى بن جعفر، حدّثني أبي جعفر بن محمد، حدّثني أبي محمد بن عليّ، حدثني أبي علي بن الحسين،حدّثني أبي الحسين بن عليّ حدّثني أبي عليّ بن أبي طالب عليهم السلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: إنّما سمّيت ابنتي فاطمة لأن اللّه فطمها و فطم من أحبّها من النار .
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: دخترم را فاطمه نامیدم زیرا که خداوند او و دوستدارانش را از آتش جهنم دور کرده است.
فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۲، صفحه ۵۸، چاپ دار الحبیب
فضائل فاطمة اهراء، تالیف حاکم نیشابوری، با ترجمه فارسی محمود نعمتی، صفحه ۱۴۷، حدیث ۷۵، چاپ انتشارات کتابخانه آیت الله نجفی
کرامت و معجزه امام هادی علیه السلام در هنگام رفتن به قفس درندگان (به روایت اهل سنت عمری)
ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است روایت کرده است:
نقل بعض الحفاظ أن امرأة زعمت أنها شريفة بحضرة المتوكل فسأل عمن يخبره بذلك فدل على علی رضا فأرسل إليه فجاء فأجلسه معه على سريره و سأله فقال إن اللّه حرم لحم أولاد الحسين على السباع فتلقى للسباع فعرض عليها ذلك فاعترفت المرأة بكذبها ثم قيل للمتوكل ألا تجرب ذلك فيه فأمر بثلاثة من السباع فجيء بها في صحن قصره ثم دعا به فلما دخل من الباب أغلقه و السباع قد أصمت الأسماع من زئيرها فلما مشى في الصحن يريد الدرجة مشت إليه و قد سكنت فتمسحت به و دارت حوله و هو يمسحها بكمه ثم ربضت فصعد للمتوكل فتحدث معه ساعة ثم نزل ففعلت معه كفعلها الأول حتى خرج فاتبعه المتوكل بجائزة عظيمة و قيل للمتوكل افعل كما فعل ابن عمك فلم يجسر عليه و قال تريدون قتلي ثم أمرهم أن لا يفشوا ذلك انتهى.
برخی از حافظان حدیث نقل کردهاند که زنی در حضور متوکل ادعا کرد که از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، متوکل خواست که در این خصوص کسی حقیقت مطلب را برایش روشن کند، [امام] هادی (علیه السلام) را معرفی کردند، به دنبال او فرستادند، ایشان تشریف آوردند و متوکل آن جناب را بر روی تخت در کنار خودش نشاند و پیرامون این مساله از ایشان پرسش کرد؛ [امام] هادی [علیه السلام] در جواب آن سوال فرمود: خداوند متعال گوشت فرزندان حسین (علیه السلام) را بر درندگان حرام فرموده، او را در قفس درندگان بیندازید. چون خواستند آن زن را در قفس درندگان بیندازند، آن زن اعتراف کرد که دروغ گفته است. برخی به متوکل گفتند: آیا همین کار را در مورد خود او (امام هادی علیه السلام) تجربه نمیکنی؟ متوکل دستور داد سه تا از درندگان را در صحن قصر بیاورند، آنگاه به [امام] هادی (علیه السلام) گفت از دربی وارد صحن شوند، به محض وارد شدن آن جناب، آن درب را قفل کردند، در حالی که گوشها از صدای درندگان کر میشد (درندهها نعره میزدند)، زمانی که آن جناب در حیاط قصر به راه افتاد و خواست از پلهها پایین برود درندگان به سمت ایشان آمدند و آرام شدند، و گرد وجودش میگشتند و خود را به دست و پای آن حضرت میمالیدند، حضرت آنها با آستین خود نوازش میکرد و میخواباند. آنگاه آن جناب بالا آمد و ساعتی با متوکل حرف زد، باز پایین رفت باز مثل دفعه نخست تا این که از آنجا بیرون آمد، سپس متوکل برای حضرت جایزه مهمی فرستاد. به متوکل گفتند: تو نیز مانند پسر عمویت چنان کن. اما متوکل جرات نکرد و گفت: میخواهید مرا بکشید؟ آنگاه دستور داد این قضیه را فاش نکنند.
الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۵۹۵-۵۹۶، چاپ موسسه الرسالة
تحریف فضیلتی از فضائل حضرت زهرا و خدیجه سلام الله علیهما توسط ابن عربی صوفی ناصبی
محمد بن جریر طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
حدثنی المثنى قال، حدثنا آدم العسقلانی قال، حدثنا شعبة قال، حدثنا عمرو بن مرة قال، سمعت مرة الهمدانی یحدث، عن أبی موسى الأشعریّ قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: کمل من الرّجال کثیرٌ،ولم یکمل من النساء إلا مریم، وآسیة امرأة فرعون، وخدیجة بنت خویلد، وفاطمة بنت محمد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از مردان افراد زیادی به کمال رسیدند، ولی از ن جز مریم و آسیه زن فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه دختر محمد (علیهم السلام) به کمال نرسیدند.
جامع البیان فی تفسیر القرآن، تالیف طبری، جلد ۵، صفحه ۳۹۵، چاپ دار هجر
اما ابن عربی اندلسی صوفی برای تخریب فضائل حضرت زهرا و حضرت خدیجه علیهما السلام نام آن دو حضرت را از روایت حذف کرده و مینویسد:
كما قال صلى الله عليه [وآله] وسلم: في الكمال. فذكر أنّه يكون أيضا في النساء، وعيّن منهنّ مريم بنت عمران وآسية إمرأة فرعون.
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد کمال، یادآور شده که در ن نیز ممکن است، و از میان آنان مریم دختر عمران و آسیه زن فرعون را معین نموده است.
الفتوحات المکیة، تالیف ابن عربی، جلد ۱۳، صفحه ۵۸۳، چاپ الهيئة المصرية العامة للكتاب
تحریف و انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام که مورد قبول اهل سنت عمری هستند توسط ابن عربی، جز حکایت از خباثت و ناصبیگری و دشمنی او با اهل بیت علیهم السلام چه دلیلی میتواند داشته باشد؟!
قتل وحشیانه عالم اهل سنت عمری به جرم تمایل به تشیع
ابن عماد حنبلی از علمای اهل سنت عمری در مورد ظهیر الدین اردبیلی مینویسد:
وفيها المولى ظهير الدّين الأردبيلي الحنفي، الشهير بقاضي زاده . كان عالما، كاملا، صاحب محاورة ووقار، وهيبة وفصاحة، وكانت له معرفة بالعلوم خصوصا الإنشاء والشعر، وكان يكتب الخط الحسن، وذكر العلائي أنه استمال أحمد باشا إلى اعتقاد إسماعيل شاه الصوفي [الصفوي] طلبا لاستمداده واستظهاره معه بمكاتبات وغيرها، وعزم على إظهار شعار الرّفض واعتقاد الإمامية على المنبر، حتى قال: إن مدح الصحابة على المنبر ليس بفرض ولا يخلّ بالخطبة، فقبض عليه مع أحمد باشا الوزير يوم الخميس عشري ربيع الثاني وقطعت رأس صاحب الترجمة وعلّقت على باب زويلة بالقاهرة.
ظهیر الدین اردبیلی حنفی مشهور به قاضی زاده؛ او عالم کامل و صاحب سخن و وقار و هیبت و فصاحت بود و با علوم مخصوصا انشا و شعر آشنایی داشت و خطش نیکو بود. علائی میگوید او احمد پاشا را به اعتقاد شاه اسماعیل صفوی متمایل کرده، و از او با نامه و غیره کمک طلبیده و قصد بر ظاهر کردن شعار رافضه و اعتقاد امامیه بر منبر را داشته تا این که گفت که ستایش کردن از صحابه بر روی منبر واجب نیست و نگفتن آن به خطبه (نماز جمعه) صدمهای نمیزند؛ پس ظهیر الدین را در روز پنجشنبه، دهم ربیع الثانی با احمد پاشای وزیر گرفتند، و سر او را قطع کرده و بر درب زویله قاهره آویزان کردند.
شذرات الذهب فی اخبار الذهب، تالیف ابن عماد حنبلی، جلد ۱۰، صفحه ۲۴۰، چاپ دار ابن کثیر
همان طور که میبینید توحش و دشمنی جماعت ضال و مضل عمریه با مذهب اهل بیت علیهم السلام به قدری بوده و هست که وقتی علمای خود فتوا میدهد که نیازی به مدح صحابه در نماز نیست علیه او توطئهچینی و داستانسرایی کرده و او را به تشیع متهم میکنند و چون نزد اهل سنت عمری تشیع بدترین جرم است او را به طرز فجیع به قتل میرسانند.
حضرت زینب علیها السلام بانوی قهرمان کربلا
عایشه بنت شاطی نویسنده مشهور سنی مذهب مصری مینویسد:
آری زینب (علیها السلام) بود که از واقعه شهادت برادرش سرگذشتی المانگیز و جاودانی بر جای نهاد و از روزی که حسین (علیه السلام) کشته شد، به یادبود غم و اندوه او، سوگواری سالیانه برپا نمود. بدین جهت زینب مهین بانوی بنی هاشم» در تاریخ اسلامی و تاریخ بشریت بانوی قهرمانی» است که توانست به خونخواهی برادر شهید بزرگوارش قیام نماید، و تیشه بر ریشه دولت بنی امیه زده و جریان تاریخ را عوض کند.
زینب بانوی قهرمان کربلا، تالیف عایشه بنت شاطی، ترجمه حبیب الله چایچیان و مهدی آیت الله زاده نایینی، صفحه ۱۹۱
لعن معاویه در قنوت توسط امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)
محمد بن حسن شیبانی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
وَإِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ إِنَّمَا أَخَذُوا الْقُنُوتَ عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَنَتَ يَدْعُو عَلَى مُعَاوِيَةَ حِينَ حَارَبَهُ، وَأَمَّا أَهْلُ الشَّامِ فَإِنَّمَا أَخَذُوا الْقُنُوتَ عَنْ مُعَاوِيَةَ [.] قَنَتَ يَدْعُو عَلَى عَلِيٍّ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ حِينَ حَارَبَهُ.
مردم کوفه قنوت را از علی (علیه السلام) یاد گرفتند که در زمان جنگ با معاویه در قنوت نماز معاویه را لعن میکرد. اما مردم شام قنوت را از معاویه (لعنه الله) یاد گرفتند که در زمان جنگ با علی (علیه السلام) در قنوت نماز علی را لعن میکرد.
خالد العواد محقق کتاب تصریح میکند که سند روایت جید یعنی بسیار عالی است.
الآثار، تالیف محمد بن حسن شیبانی، جلد ۱، صفحه ۲۲۹، چاپ دار النوادر
امیر المومنین علیه السلام ذو القرنین امت (به روایت اهل سنت عمری)
حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
٤٦٢٣- حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَفَّانَ الْعَامِرِيُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَيْرٍ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَهْلٍ الْفَقِيهُ، بِبُخَارَى، ثنا أَبُو عِصْمَةَ سَهْلُ بْنُ الْمُتَوَكِّلِ الْبُخَارِيُّ، ثنا عَفَّانُ، وَسُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ قَالَا: ثنا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ أَبِي الطُّفَيْلِ، أَظُنُّهُ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: يَا عَلِيُّ إِنَّ لَكَ كَنْزًا فِي الْجَنَّةِ، وَإِنَّكَ ذُو قَرْنَيْهَا».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیر المومنین (علیه السلام) فرمودند: اى على، تو در بهشت گنجى دارى و تو ذو القرنين این امت هستی.
حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث مینویسد:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ .
این حدیث، حدیثی صحیح الاسناد است ولی آن دو (مسلم و بخاری) نفر ذکر نکردهاند.
ذهبی از علما و رجالشناسان بزرگ اهل سنت عمری نیز در تعلیقات خود تصریح میکند که روایت صحیح است.
المستدرک علی الصحیحین، تالیف حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۱۳۳، حدیث ۴۶۲۳، چاپ دار الکتب العلمیة
امام کاظم علیه السلام در کلام شافعی
کمال الدین دمیری از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
كان الشافعي يقول قبر موسى الكاظم الترياق المجرب .
شافعی همیشه میگفت: قبر موسی کاظم (علیه السلام) نوشدارویی مجرب است.
حیاة الحیوان الکبری، تالیف دمیری، جلد ۱، صفحه ۴۳۲، چاپ دار البشائر
آیا نواصب و به خصوص جریان ضاله مسجد مکی جرئت دارند شافعی، یکی از ائمه خود را به خاطر صدور جواز توسل به قبر امام موسی کاظم علیه السلام تکفیر کنند؟
فتوای ابن حزم به حلال بودن خوردن لاکپشت، کرکس و خفاش و موش و بزمجه و خرچنگ!!!
ابن حزم اندلسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
۱۰۰۰- مَسْأَلَةٌ: وَالسُّلَحْفَاةُ الْبَرِّیَّةُ وَالْبَحْرِیَّةُ حَلَالٌ أَکْلُهَا، وَأَکْلُ بَیْضِهَا لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {کُلُوا مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلالا طَیِّبًا} [البقرة: ١٦٨] مَعَ قَوْله تَعَالَى: {وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ} [الأنعام: ١١٩] وَلَمْ یُفَصِّلْ لَنَا تَحْرِیمَ السُّلَحْفَاةِ، فَهِیَ حَلَالٌ کُلُّهَا وَمَا تَوَلَّدَ مِنْهَا. وَکَذَلِکَ النُّسُورُ، وَالرَّخَمُ، والبج، وَالْقَنَافِذُ، وَالْیَرْبُوعُ، وَأُمُّ حَبِینٍ وَالْوَبْرُ، وَالسَّرَطَانُ، وَالْجَرَاذِینُ، وَالْوَرَلُ، وَالطَّیْرُ کُلُّهُ، وَکُلُّ مَا أَمْکَنَ أَنْ یُذَکَّى مِمَّا لَمْ یُفَصَّلْ تَحْرِیمُهُ. وَکَذَلِکَ الْخُفَّاشُ، وَالْوَطْوَاطُ، وَالْخَطَّافُ - وَبِاَللَّهِ تَعَالَى التَّوْفِیقُ.
خوردن لاکپشت خشکی و لاکپشت آبی و تخم آن به دلیل این سخن خداوند که: از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید» (سوره بقره، آیه ۱۶۸) و با توجه به این کلام خداوند که: خدا آنچه را بر شما حرام كرده براى شما به تفصيل بيان نموده است» (سوره الانعام، آیه ۱۱۹) و با توجه به این که در مورد حرام بودن خوردن لاکپشت چیزی به تفصیل بیان نشده حلال است. همچنین خوردن کرکس و بج و جوجهتیغی و یربوع (نوعی موش صحرایی) و بزمجه و وبر (موش خرما) و خرچنگ و تمامی پرندگان و هر آن چه که قابل ذبح باشد و در مورد تحریم آن چیزی به تفصیل بیان نشده باشد حلال است. همچنین خوردن خفاش و پرستو حلال است.
المحلی بالآثار، تالیف ابن حزم اندلسی، جلد ۶، صفحه ۸۴، چاپ دار الکتب الاسلامیة
امیر المومنین علیه السلام امین و پرچمدار رسول خدا صلی الله علیه و آله و امانتدار کلیدهای خزانههای رحمت پروردگار
موفق بن احمد خوارزمی و ابی نعیم اصفهانی از علمای اهل سنت عمری روایت کردهاند:
٣١١- وأخبرني شهردار هذا اجازة ، أخبرني أبو علي الحسين بن أحمد بن مهرة الحداد الاصبهاني باصبهان ، أخبرنا الحافظ أبو نعيم ، عن محمد بن حميد ، عن علي بن سراج المصري ، عن محمد بن فيروز ، عن أبي عمرو لاهز بن عبد الله عن معتمر بن سليمان ، عن أبيه ، عن هشام بن عروة ، عن أبيه ، عن أنس قال : قال رسول الله : يا أبا برزة ، ان الله رب العالمين عهد إلي عهداً في علي بن أبي طالب فقال : أنه راية الهدى ومنار الايمان ، وامام اوليائي ونور جميع من اطاعني يا أبا برزة علي بن أبي طالب أميني غداً يوم القيامة وصاحب رايتي في القيامة [ والامين ] على مفاتيح خزائن رحمة ربي .
رسول خدا صلی الله علیه و آله به انس بن مالک فرمودند: ای ابا برزة، همانا خداوند رب العالمین در مورد علی بن ابی طالب (علیهما السلام) با من پیمانی بسته و گفته است که: او پرچم هدایت و مناره ایمان است. امام دوستان من و نور تمامی کسانی است که از من پیروی میکنند. ای ابا برزة، علی بن ابی طالب (علیهما السلام) فردای قیامت امین من، پرچمدار من، و امانتدار کلیدهای خزانههای رحمت پروردگار میباشد.
المناقب، تالیف موفق بن احمد خوارزمی، حدیث ۳۱۱، صفحه ۳۱۱-۳۱۲، چاپ موسسه النشر الاسلامی
حلیة الاولیاء، تالیف ابی نعیم اصفهانی، جلد ۱، صفحه ۶۶، چاپ دار الکتب العلمیة
قداست شیطان رجیم نزد احمد غزالی صوفی!!!
احمد غزالی برادر محمد غزالی که هر دو از مشایخ صوفیه و عرفانهای کاذب بودند، شیطان را اسوه و الگو شناخته و میگوید:
هر کس از ابلیس توحید نیاموزد، زندیقی باشد (یعنی کافر است)، موسی در عقبه طور با ابلیس برخورد [کرد] و از او پرسید: چرا به آدم سجده نکردی؟ گفت: حاشا که من به بشری سجده کنم و دعوی توحید کنم و آنگاه به دیگری جز وی التفات کنم!
جستجو در تصوف ایران، تالیف عبد الحسین زرینکوب، صفحه ۱۰۶، چاپ موسسه انتشارات امیر کبیر
همچنین ابن ابی الحدید مینویسد:
أنه كان يتعصب لإبليس و يقول إنه سيد الموحدين و قال يوما على المنبر من لم يتعلم التوحيد من إبليس فهو زنديق .
او (احمد غزالی) نسبت به ابلیس تعصب داشت و میگفت ابلیس سید الموحدین است و روزی بر منبر گفت: هر کس از ابلیس توحید نیاموزد زندیق است.
شرح نهج البلاغة، تالیف ابن ابی الحدید، جلد ۱، صفحه ۱۰۷، چاپ دار الکتب العلمیة
این در حالیست که در قرآن کریم علت عدم سجده ابلیس نه توحید، بلکه سرکشی و تکبر و گستاخی او ذکر شده!!!
مقصود و هدف عرفانها و مکاتب مخالف اهل بیت علیهم السلام چیزی جز ابلیس نیست.
ارزش سخنان ابو حنیفه در کلام احمد بن حنبل
خطیب بغدادی از علمای بزرگ اهل سنت عمری نقل کرده است:
أَخْبَرَنِي ابن رزق، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَد بن سلمان الفقيه المعروف بالنجاد، قَالَ: حَدَّثَنَا عبد الله بن أَحْمَد بن حنبل، قَال: حَدَّثَنَا مهنى بن يحيى، قال: سمعت أَحْمَد بن حنبل، يقول: ما قول أبي حنيفة والبعر عندي إلا سواء .
مهنی بن یحیی گفت که از احمد بن حنبل شنیدم که میگفت: کلام ابو حنیفه و پشکل نزد من یکسان است!!!
بشار عواد معروف محقق کتاب مینویسد:
إسناده إلى مهنى صحيح، ومهنى ثقة الشديد في السنة.
اسناد روایت تا مهنی بن یحیی صحیح است و خود مهنی ثقه (قابل اطمینان) و سختگیر در سنت بود.
تاریخ مدینة السلام، تالیف خطیب بغدادی، جلد ۱۵، صفحه ۵۶۹، چاپ دار الغرب الاسلامی
این هم از ارزش سخنان امام اعظم اهل سنت عمری، واقعا جای حرفی باقی نمیماند.
اعترافات تعدادی از علمای اهل سنت عمری به ولادت و امامت و غیبت امام زمان علیه السلام
اعتراف خنجی اصفهانی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری به امامت و غیبت امام زمان علیه السلام
فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی شافعی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و دشمنان تشیع در مورد عقیدهی خود پیرامون حضرت مهدی عجل الله فرجه چنین مینویسد:
و مختار ما آن است که وجود مهدی در آخر زمان واجب است که بر آن حکم کنند بنا بر احادیث صحیحه که یاد کردیم و واجب است که حکم کنند که از اولاد فاطمه عليها السلام است و نام او محمد است، اکنون این صفات تمامی در محمد [بن حسن عسکری علیه السلام] است. اکنون این صفات تمامی در محمد بن الحسن جمع است طایفهای عظیم از مؤمنان بر آن رفتهاند که او محمد بن الحسن است، آثار و حکایات و اخبار بسیار را روایت میکند تا به غایتی که به حد استفاضه و تواتر رسیده است و حکم کردن بدانکه مهدی موعود محمد بن الحسن است با هیچ قاعدهای از قواعد اسلام منافات ندارد و در هیچ حکم از احکام شریعت قدحی و خلعی پیدا نمی کند؛ بلکه اولی و انسب آنست که او باشد، زیرا که عدد دوازده امام که در حدیث بدان اشارت واقع شده به وجود محمد بن الحسن تمام میشود و آن مهدی موعود که در حدیث بدان واقع شده که در آخر امان ظهور خواهد کرد و عالم از عدل مالامال خواهد ساخت اگر محمد بن الحسن باشد نسب او از همه شریفتر باشد و نظم دوازده امام به وجود مهدی موعود مکمل شده باشد و اثر امامت و خلافت هم در این مسلک کمال یافته باشد و عالم از عدل او تازه گردد و فایده آن حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) تا دوازده امام را همچون دوازده نقیب بنی اسرائیل خواهد بر آن تقدیر ظاهر شود.
وسیلة الخادم الی المخدوم، تالیف خنجی اصفهانی، صفحه ۲۷۸، چاپ انتشارات انصاریان
اعتراف عجیب فخر رازی ناصبی به صاحب امان و غائب بودن امام زمان عجل الله فرجه
فخر الدین رازى، از علمای بزرگ و مفسرین نامدار اهل سنت عمری در مورد امام حسن عسکرى علیه السلام و فرزندان آن حضرت مىنویسد:
أما الحسن العسكري الإمام عليه السلام فله إبنان وبنتان ، أما الإبنان فأحدهما صاحب امان عجل الله فرجه الشريف.
اما امام حسن عسکرى علیه السلام، داراى دو پسر و دو دختر بود، اما پسران آن حضرت؛ پس یکى از آنها صاحب امان عجل الله تعالى فرجه الشریف است.
الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیة، تالیف فخر رازی، صفحه ۹۲، چاپ مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی
جالب است که فخر رازی پس از ذکر نام شریف صاحب امان، عبارت عجل الله تعالی فرجه الشریف» را میآورد و این بسا نشانهای باشد که وی حضرت بن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را همان مهدی موعود میداند که چنین دعایی برایش میکند؛ زیرا اگر او نیز مانند بسیاری از عالمان اهل سقیفه، معتقد بود که حضرت حجت بن الحسن العسکری (علیهما السلام) صاحب امان و مهدی موعود نیست، هرگز برای ظهور و فرج او دعا نمیکرد. و نیز شاید بتوان گفت که ایشان غیر مستقیم به حیات حضرت نیز اذعان کرده است چرا که فرج و ظهور، متوقف بر حیات است و اگر ایشان قائل به حیات مهدی صاحب امان فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) نمیبود در اینصورت غیرمنطقی به نظر میرسد که بخواهد برای تعجیل در فرج و ظهور ایشان دعا کند.
موید دیگری که میتوان از عبارات او برای اعتقادش به حیات صاحب امان علیه السلام یافت آنجاست که در ادامه مینویسد: امام حسن عسکری علیهالسلام دو پسر و دو دختر داشته، که هر دو دختر به نام فاطمه و ام موسی و نیز پسر دیگر امام حسن عسکری علیه السلام به نام موسی، در زمان حیات پدرشان وفات یافتند، هر چند این قول با اقوال معتبر نزد شیعه منافات دارد ولیکن مهم این است که هیچ سخنی از وفات صاحب امان علیه السلام به میان نمیآورد و نه تنها به مانند بسیاری از عالمان اهل سنت عمری که قائلند حضرت در کودکی وفات یافته، هرگز سخنی از وفات ایشان نمیگوید، بلکه بالعکس حتی برای تعجیل فرجش دعا میکند.
اعتراف فخر رازی عالم مشهور اهل سنت عمری به معصوم بودن و لقب صاحب امان امام مهدی علیه السلام
همچنین فخر رازی پیرامون معصوم بودن و صاحب امان بودن امام عصر علیه السلام مینویسد:
وجماعة من الشيعة الامامية يسمونه بالامام المعصوم. وقد يسمونه بصاحب امان ويقولون بأنه غائب. ولقد صدقوا في الوصفين ايضا لأنه لما كان خاليا عن النقائص التي هي حاصلة في غيره كان معصوما من تلك النقائص وهو ايضا صاحب امان.
عدهای از شیعیان دوازده امامی ایشان را امام معصوم میدانند. و گاهی نیز به او صاحب امان گفته و میگویند که غائب است. شیعیان در این دو وصف اخیر (معصوم بودن و صاحب امان بودن حضرت مهدی علیه السلام) راست گفتهاند. چرا که او [امام زمان] از نواقصی که در دیگران وجود دارد، مبرا و معصوم است و همچنین صاحب امان میباشد.
المطالب العالیة، تالیف فخر رازی، جلد ۸، صفحه ۱۰۶، چاپ دار الکتاب العربی
اعتراف ابن حجر مکی به تولد و قائم بودن امام زمان علیه السلام
ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعیان نوشته است مینویسد:
ولم يخلف غير ولده أبي القاسم محمد الحجة ، وعمره عند وفاة أبيه خمس سنين ، لكن أتاه الله فيها الحكمة ، ويسمى القائم المنتظر .
امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرزندى غیر از ابو القاسم م ح م د حجت نداشته است که عمر آن حضرت در زمان وفات پدرش پنج سال بوده است ولى خداوند به او حکمت آموخت و قائم منتظر نامیده شده است.
الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۶۰۱، چاپ موسسة الرسالة
اعتراف عبد الوهاب شعرانی عالم بزرگ اهل سنت عمری به ولادت و زنده بودن امام مهدی علیه السلام
وی در مورد امام مهدی علیه السلام مینویسد:
المهدي عليه السلام وهو من أولاد الإمام حسن العسكري، ومولده عليه السلام ليلة النصف من شعبان سنة خمس وخمسين ومائتين، وهو باق إلى أن يجتمع بعيسى بن مريم عليه السلام، فيكون عمره إلى وقتنا هذا وهو سنة ثمان وخمسين وتسعمائة ـ سبعمائة سنة وست سنين.
و مهدی علیه السلام از اولاد امام حسن عسکری (علیه السلام) است که در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری به دنیا آمده است و او تا زمانی که با حضرت عیسی بن مریم (علیهما السلام) دیدار کند باقی خواهد ماند. پس عمر ایشان تا این سال (یعنی زمان مولف، سال ۹۵۸ هجری قمری) هفتصد و شش سال شده است.
الیواقیت و الجواهر، تالیف عبد الوهاب شعرانی، جلد ۲، صفحه ۵۶۲، چاپ دار الاحیاء التراث العربی
اعتراف یحیی بن سلامه به ولادت و غیبت امام زمان علیه السلام
یحیی بن سلامه از علمای اهل سنت عمری چنین میسراید:
الحسن التالي [الثاني] ويتلو تلوه / محمد بن الحسن المفتقد / فإنهم أئمتي وسادتي .
حسن بعدی [دومی] و به دنبال آن محمد بن الحسن که مفقود شده است [به غیبت رفته است] میآید. آنان (ائمه اهل بیت) ائمه من و سرورانم هستند.
المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تالیف ابن جوزی، جلد ۱۸، صفحه ۱۳۰، چاپ دار الکتب العلمیة
با توجه به کلام صریح این عالم شافعی مذهب، وی هم ولادت فرزند امام حسن عسکری علیهما السلام و هم امامت و هم غیبت ایشان را پذیرفته است.
اللهم عجل لولیک الفرج
خلفای غاصب و حاکمان سنی بدتر از خوارج
حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری در مقدمه کتاب فصائل فاطمه اهرا (علیها السلام) مینویسد:
ثم إنّ زماننا قد خلّفنا في رعاة يتقرّب النّاس إليهم ببغض آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم والوضع عنهم، فكلّ من يتوسّل إليهم فتوسّله بذكر الآل بما قد نزّهم الله عنه، وإنكار كلّ فضيلة تذكر من فضائلهم، واللّه المستعان على ذلك، والمسؤول أن يصلّي على محمّد النّبيّ وآله، وأن يبدلنا بالخوارج خيرا منهم، إنّه وليّة والقادر عليه.
زمانه ما را گرفتار خلفایی کرده است که مردم با بغض ورزیدن به خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و جعل حدیث به آنها تقرب میجویند؛ یکی با یاد کردن خاندان اهل بیت (علیهم السلام) با همان چیزهایی که خداوند آنها را از آن پاک و پیراسته کرده و دیگر با انکار و رد هر فضیلتی از فضائل این خاندان؛ و این خداوند است که یاریرسان است و از او میخواهیم که بر محمد و آل او درود فرستد و خوارج را جایگزین این حاکمان کند که خوارج از اینان بهترند! و او خود سرپرست و توانا بر انجام آن است.
فضائل فاطمة اهراء (علیها السلام)، تالیف حاکم نیشابوری، صفحه ۳۰، چاپ دار الفرقان
دفاع جانانه شافعی از ابن ملجم مرادی لعنت الله علیه و تلاش برای تبرئه و تطهیر او
در رسانههای ما بسیار از شعر شافعی درباره اهل بیت علیهم السلام گفتهاند:
إن کان حبّ آل محمد رفضاً / فلیشهد الثقلان إنّی رافضی
اگر محبت آل محمد رفض است / پس انس و جن شاهد باشند که من رافضیام!
اما دفاعی که از ابن ملجم لعنت الله علیه قاتل امیر المومنین علیه السلام کرده است را به ما نگفتهاند!!!
او با کذبگویی فراوان سعی در دفاع از ابن ملجم شقی و تبرئه و تطهیر او دارد و میگوید:
إنَّهُ قَتَلَهُ مُتَأَوِّلًا بِأَنَّهُ وَكِيلُ امْرَأَةٍ قَتَلَ عَلِيٌّ أَبَاهَا فَاقْتَصَّ مِنْهُ يَعْنِي مُتَأَوِّلًا عِنْدَ نَفْسِهِ فِيمَا كَانَ مُخْطِئًا فِيهِ وَفِيمَا لَا يَحْتَمِلُ التَّأْوِيلَ وَلَيْسَ كُلُّ مَنْ يَتَأَوَّلُ كَانَ لَهُ أَنْ يَتَأَوَّلَ وَقَدْ قَطَعَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ يَدَيْهِ وَرِجْلَيْهِ فَلَمْ يَجْزَعْ ثُمَّ أَرَادُوا قَطْعَ لِسَانِهِ فَجَزِعَ فَقِيلَ لَهُ لِمَ لَا جَزِعْت لِقَطْعِ يَدَيْك وَرِجْلَيْك وَجَزِعْت لِقَطْعِ لِسَانِك فَقَالَ إنِّي لَأَكْرَهُ أَنْ تَمُرَّ سَاعَةٌ مِنْ نَهَارٍ وَلَا أَذْكُرُ فِيهَا اسْمَ اللَّهِ تَعَالَى.
ابن ملجم (لعنت الله علیه) علی (علیه السلام) را به خاطر اجتهادش کشت به این دلیل که او وکیل زنی بود که علی (علیه السلام) پدرش را کشته بود پس علی (علیه السلام) را قصاص کرد یعنی نزد خودش اجتهاد کرد و به خطا رفت و چیزی نبود که در آن اجتهاد کند و اینگونه نیست گناه کسی که اجتهاد میکند برای او نوشته شود. و عبد الله بن جعفر دو دست و دو پای ابن ملجم را قطع کرد و ابن ملجم نترسید پس هنگامی که نوبت زبانش شد پس هراسناک شد. از ابن ملجم پرسیدند برای چه موقعی که دست و پایت را بریدیم نترسیدی و برای قطع شدن زبانت ترسیدی؟ گفت: من دوست ندارم ساعتی از روز بگذرد و در آن خدا را یاد نکنم!!!!»
الفتاوی الکبری الفقهیة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۴، صفحه ۳۳۶-۳۳۷، چاپ حنفی
قضیه مثله کردن ابن ملجم از جعلیات مکتب سقیفه است تا به او فضیلت ببخشند و به اهل بیت علیهم السلام تنقیص وارد کنند و ابن ملجم تنها با یک ضربه امام حسن علیه السلام به درک واصل شد.
حال نظر پیامبر صلی الله علیه و آله را ببینید راجع به قاتل مولای متقیان طبق روایت صحیح السند خود اهل سنت عمری:
طبرانی و ابی یعلی موصلی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کردهاند:
۷۳۱۱- حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي ، ثنا أبو كريب ، (ح) وحدثنا القاسم بن عباد الخطابي ، ثنا سويد بن سعيد ، قالا : ثنارشدين بن سعد ، عن يزيد بن عبد الله بن الهاد ، عن عثمان بن صهيب ، عن أبيه ، عن النبي - صلى الله عليه وسلم - أنه قال يوما لعلي - رضي الله عنه - : من أشقى الأولين ؟ قال : الذي عقر الناقة يا رسول الله . قال : صدقت ، فمن أشقى الآخرين ؟ قال : لا علم لي يا رسول الله . قال : الذي يضربك على هذه ، وأشار النبي - صلى الله عليه وسلم - بيده إلى يافوخه .
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روزی به علی (علیه السلام) فرمودند: میدانی چه کسی شقیترین امتهای اولین است؟ در پاسخ فرمود: کسی که ناقه را پی کرد ای رسول خدا! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: راست گفتی، سپس فرمود: چه کسی شقیترین امتهای آخرین است؟ فرمود: ای رسول خدا آگاه نیستم. آن حضرت فرمودند: کسی که به تو در اینجا ضربه خواهد زد، و با دست به پیشانی آن حضرت اشاره کردند.
المعجم الکبیر، تالیف طبرانی، جلد ۸، صفحه ۴۵، چاپ مکتبة ابن تیمیة
مسند ابی یعلی، جلد ۱، صفحه ۳۷۷-۳۷۸، چاپ دار الثقافة العربیة
ابن حجر مکی عالم متعصب اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعیان نوشته است این حدیث را صحیح و روات را ثقه میداند.
الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۳۶۲، چاپ موسسه الرسالة
به نظر شما آیا می توان قبول کرد که شافعی که این گونه به دفاع و تطهیر از قاتل امیر المومنین علیه السلام می.پردازد، از این کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) خبر نداشته است؟ بسیار بعید است و حتی میشود گفت غیر ممکن است! پس واقعاً این عناد و لجاجت شافعی در برابر کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اگر به دلیل دشمنی و عناد با اهل بیت علیهم السلام نیست پس به خاطر چیست؟؟؟
مطاعن ابو حنیفه در کتب شیعه و سنی (۱)
۱- لعن امام صادق علیه السلام بر ابو حنیفه (به روایت اهل سنت عمری)
ابن حبان و ابن عبد البر از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسند:
أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ الأُبَلِّيُّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ الأنس ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ، يَقُولُ : " اللَّهُمَّ إِنَّا وَرِثْنَا هَذِهِ النُّبُوَّةَ عَنْ أَبِينَا إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ ، وَوَرِثْنَا هَذَا الْبَيْتَ عَنْ أَبِينَا إِسْمَاعِيلَ ابْنِ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ ، وَوَرِثْنَا هَذَا الْعِلْمَ عَنْ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَاجْعَلْ لَعْنَتِي وَلَعْنَةَ آبَائِي وَأَجْدَادِي عَلَى أَبِي حَنِيفَةَ.
جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) میفرمود: خداوندا، ما این نبوت را از پدرمان ابراهیم و این خانه را از پدرمان اسماعیل و این علم را از جدمان محمد صلی الله علیه و آله به ارث بردهایم. پس لعنت من و پدرانم و اجدادم را بر ابو حنیفه قرار ده.
المجروحین من المحدثین، تألیف ابن حبان، جلد ۲، صفحه ۴۰۷، چاپ دار الصمیعی
الانتقاء فی فضائل الائمة الثلاثة الفقهاء، تالیف ابن عبد البر، صفحه ۲۳۵، چاپ مکتب المطبوعات الاسلامیة
۲- شدت دشمنی ابو حنیفه با امام صادق علیه السلام
سید نعمت الله جزایری رضوان الله علیه مینویسد:
وقال أبو حنيفة إني باريت أقوال جعفر بن محمّد الصادق في جميع الأحكام والمسائل فعملت بعكسه وما فاتني الّا إنّي لا أعلم أنه إذا ركع في صلاه هل يفتح عينيه أو يغمضهما حتّى أعمل بخلافه.
ابو حنیفه روزی به مريدانش گفت: من میخواهم بدانم که جعفر بن محمد (عليهما السلام) در سجده چشمها را میبندد یا باز میگذارد! گفتند چرا؟ گفت: میخواهم ببینم اگر جعفر بن محمد (علیهما السلام) چشمها را در سجده میبندد، من باز بگذارم، و اگر او چشمها را در سجده باز میگذارد، من ببندم. پس حال که نمیدانم، وقتی به سجده میروید، يک چشم خود را ببندید و چشم دیگر را باز بگذارید، تا در هر صورت، بر خلاف جعفر بن محمد (عليهما السلام) عمل کرده باشید!
زهر الربیع، تالیف سید نعمت الله جزایری رحمه الله، صفحه ۴۸۳، چاپ موسسه العالمیة للتجلید
۳- نظر مالک بن انس در مورد ابو حنیفه: شهری که نام ابو حنیفه در آن برده شود شایسته ست نیست
خطیب بغدادی عالم بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
أَخْبَرَنَا ابن رزق، أخبرنا محمد بن عبد الله بن إبراهيم، حَدَّثَنَا جعفر بن مُحَمَّد بن الحسن الْقَاضِي، حدّثنا إبراهيم بن عبد الرحيم، حدّثنا أبو معمر، حَدَّثَنَا الوليد بن مسلم قال: قال لي مالك بن أنس: أيتكلم برأي أبي حنيفة عندكم؟ قلت: نعم! قال: ما ينبغي لبلدكم أن تسكن.
ولید بن مسلم میگوید مالک بن انس (از ائمه اهل سنت عمری و امام مالکیها) به من گفت: آیا در شهر شما نام ابو حنیفه برده میشود؟! گفتم بله. گفت: شهری که نام ابو حنیفه در آن برده میشود، شایسته ست نیست.
محقق کتاب بشار عواد معروف در مورد این روایت مینویسد:
اسناده صحیح، رجاله ثقات .
اسناد روایت صحیح و راویان آن ثقه هستند.
تاریخ مدینة السلام، تالیف خطیب بغدادی، جلد ۱۲، صفحه ۵۵۱، چاپ دار الغرب الاسلامی
۴- ترس ابو حنیفه از حدیث غدیر
شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه روایت کرده است:
. فقال أبو حنيفة : قد قلت لأصحابنا : لا تقروا لهم بحديث غدير خم فيخصموكم .
پس ابو حنیفه گفت: من به اصحابم گفتم اقرار به حدیث غدیر نکنید وگرنه آنها (شیعیان) بر شما غالب میشوند.
امالی شیخ مفید، صفحه ۲۶، چاپ دار المرتضی
۵- جواز ابو حنیفه برای اجاره زن برای !!! (به اعتراف اهل سنت عمری)
ابن حزم اندلسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ [.]: قَدْ ذَهَبَ إلَى هَذَا أَبُو حَنِيفَةَ وَلَمْ يَرَ اِّنَى، إلَّا مَا كَانَ مُطَارَفَةً، وَأَمَّا مَا كَانَ فِيهِ عَطَاءٌ أَوْ اسْتِئْجَارٌ فَلَيْسَ زِنًى وَلَا حَدَّ فِيهِ.
ابو حنیفه قائل است که اگر کسی زنی را برای کردن اجاره کرده باشد و با او کند، این عمل محسوب نمیشود، و حد نیز جاری نمیشود.
المحلی بالآثار، تالیف ابن حزم اندلسی، جلد ۱۲، صفحه ۱۹۶، چاپ دار الکتب العلمیة
امیر المومنین علیه السلام ریسمان محکم الهی (عروة الوثقی)
فخر رازی از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وَمَنِ اتَّخَذَ عَلِيًّا إِمَامًا لِدِينِهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى فِي دِينِهِ وَنَفْسِهِ.
هر کس علی (علیه السلام) را امام خویش قرار دهد، در دینش و برای خودش، به عروة الوثقی (ریسمان محکم) چنگ زده است.
تفسیر الفخر الرازی، تالیف فخر رازی، جلد ۱، صفحه ۲۱۲، چاپ دار الفکر
امیر المومنین علیه السلام همراه قرآن و قرآن همراه ایشان (به روایت اهل سنت عمری)
حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
٢٢٦/٤٦٢٨- أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَفِيدُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، ثنا عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ الْقَنَّادُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ، عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْجَمَلِ، فَلَمَّا رَأَيْتُ عَائِشَةَ وَاقِفَةً دَخَلَنِي بَعْضُ مَا يَدْخُلُ النَّاسَ، فَكَشَفَ اللَّهُ عَنِّي ذَلِكَ عِنْدَ صَلاةِ الظُّهْرِ، فَقَاتَلْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَمَّا فَرَغَ ذَهَبْتُ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَأَتَيْتُ أُمَّ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ: إِنِّي وَاللَّهِ مَا جِئْتُ أَسْأَلُ طَعَامًا وَلا شَرَابًا وَلَكِنِّي مَوْلَى لأَبِي ذَرٍّ، فَقَالَتْ: مَرْحَبًا فَقَصَصْتُ عَلَيْهَا قِصَّتِي، فَقَالَتْ: أَيْنَ كُنْتَ حِينَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا؟ قُلْتُ: إِلَى حَيْثُ كَشَفَ اللَّهُ ذَلِكَ عَنِّي عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، قَالَ: أَحْسَنْتَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ".
در روز جمل، وقتی چشمم به عایشه افتاد که ایستاده بود، پارهای از خیالات که در دل دیگران وارد میشود، در دل من نیز پدید آمد، هنگام نماز ظهر، خداوند شک و تردید را از دل من برطرف ساخت و سرانجام به پشتیبانی از حضرت علی (علیه السلام) با دشمنان او نبرد کردم. پس از پایان جنگ به مدینه بازگشتم. و به خانه ام سلمه رفتم و به او گفتم: به خدا سوگند! به منظور درخواست خوراکی و آشامیدنی به خانه تو نیامدهام. من آزاد شده ابی ذر هستم. ام سلمه، به من خوش آمد گفت و من حکایت حال خود را در روز جمل بازگو کردم. ام سلمه گفت: وقتی دلها به هر سو پرواز میکرد، تو دلت به کدام سو پر کشید؟ در پاسخ گفتم: تا آنجا پرواز کردم که خداوند پرده شک را از چشم دل من برطرف کرد و در هنگام ظهر، دروازه حقیقت به روى من گشوده شد و در راه حقیقت، از جان گذشته و عاشقانه با دشمنان نبرد کردم. ام سلمه، از شنیدن سخنان من، شادمان گشت و به من آفرین گفت و اظهار داشت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: علی همراه قرآن است و قرآن نیز همراه با علی (علیه السلام) است. هیچگاه علی (علیه السلام) از قرآن و قرآن از علی (علیه السلام)، جدا نمیشوند تا این که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت مینویسد:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَأَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ هُوَ عُقَيْصَاءُ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.
این روايت سندش صحیح و ابو سعید التیمی همان عقیصاء است که ثقه و مورد اعتماد است؛ ولی بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند.
ذهبی نیز در تعلیقات خود مینویسد:
صحيح، وأبو سعيد عقيصاء: ثقة مأمون.
حدیث صحیح است و ابو سعید عقیصاء ثقه و مورد اعتماد است.
المستدرک علی الصحیحین، تالیف حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۱۳۴، حدیث ۴۶۲۸، چاپ دار الکتب العلمیة
بیسوادی ابو حنیفه در کلام غزالی
ابو حامد غزالی از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وأما أبو حنيفة فلم يكن مجتهدا لأنه كان لا يعرف اللغة وعليه يدل قوله ولو رماه بأبو قبيس وكان لا يعرف الأحاديث ولهذا ضري بقبول الأحاديث الضعيفة ورد الصحيح منها ولم يكن فقيه النفس بل كان يتكايس لا في محله على مناقضة مآخذ الأصول.
اما ابو حنیفه، او مجتهد نبود چون زبان عربی را بلد نبود و قول او که گفته ولو رماه بابو قبیس» بر این دلالت میکند و احادیث را نمیشناخت و برای همین احادیث ضعیف را قبول میکرد و احادیث صحیح را رد میکرد و شخص فقیهی هم نبود بلکه کاری میکرد که اصول در تناقض با یکدیگر قرار میگرفتند…
المنخول من تعلیقات الاصول، تالیف غزالی، جلد ۱، صفحه ۵۸۱، چاپ دار الفکر
و متاسفانه اهل سنت عمری این بیسواد را امام اعظم نامیده و جای اهل بیت علیهم السلام علیهم السلام، وارثین علم رسول خدا صلی الله علیه و آله از او پیروی میکنند.
خزعبلات خندهدار ابن عربی و ادعای جماع (رابطه جنسی) با ستارگان و حروف الفبا توسط وی
ابن عربی از بزرگان صوفیه مینویسد:
رأيت ليلة أني نكحت نجوم السماء كلها فما بقي منها نجم إلا نكحته بلذة عظيمة روحانية ثم لما كملت نكاح النجوم أعطيت الحروف فنكحتها.»
شبی در خواب با ستارگان جماع کردم و لذت عظیمی بر من دست داد. تا جایی که هیچ ستارهای نماند مگر آنکه با او جماع کردم؛ سپس حروف الفبا برایم آورده شد و با آنها نیز جماع کردم.
الفتوحات المکیة، تالیف ابن عربی، جلد ۴، صفحه ۵۵۹، چاپ دار احیاء التراث العربی
قاضی عضد ایجی در مورد ابن عربی میگوید:
أنه كان كذابا حشاشا كأوغاد الأوباش.
ابن عربی دروغگویی بود که مانند پستترین اوباش حشیش مصرف میکرد.
مصرع التصوف، تالیف برهان الدین البقاعی، صفحه ۱۸۲، چاپ دار الایمان اسکندریه
که البته با توجه به ادعای ابن عربی مبنی بر جماع وی با ستارگان و حروف الفبا و ادعاهای دیگرش، سخن قاضی عضد ایجی تقویت میشود. البته هیچ ماده مخدری نمیتواند این حد از توهم را توجیه کند.
چند روایت در حرامزادگی دشمنان اهل بیت علیهم السلام (به روایت اهل سنت عمری)
١- ابن الجزری عالم بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
أخبرنا الامام العلامة شيخ الاسلام أبو العباس أحمد بن الحسن الحنبلى القاضى فى جماعة آخرين مشافهة، عن الامام القاضى سليمان ابن حمزة الدمشقى أخبرنا محمد بن فتيان البغدادى فى كتابه، أخبرنا الامام أبو موسى محمد بن ابى بكر الحافظ، أخبرنا ابو سعد محمد بن الهيثم أخبرنا أبو على الطهرانى، حدثنا أحمد بن موسى، حدثنا على بن الحسين بن محمد الكاتب، حدثنا أحمد بن الحسين الخزار، حدثنا حصين بن مخارق، عن زيد بن عطاء بن السائب عن ابيه عن، الوليد بن عبادة بن الصامت عن أبيه عبادة بن الصامت رضى اللّه عنه قال: كنا نبور أولادنا بحب على بن أبى طالب رضى اللّه عنه، فاذا رأينا أحدهم لا يحب على بن أبى طالب، علمنا انه ليس منا، و انه لغير رشده.
عبادة بن صامت گفت: ما فرزندان خود را با دوستى علی بن ابی طالب (علیهما السلام) میآزمودیم، و اگر یکی از آنان علی بن ابی طالب را دوست نمیداشت، پی میبردیم که زاده است.
ابن الجزری در ادامه مینویسد:
قوله: لغير رشده، هو بكسر الراء، و اسكان الشين المعجمة، ولد . و هذا مشهور من قديم و الى اليوم انه ما يبغض عليا رضى اللّه عنه الا ولد .
لغیر رشد با کسره در راء و س در شین معجم، یعنی زاده. و این از گذشته تا امروز مشهور است که با علی (علیه السلام) کسی دشمنی نمیکند مگر زاده.
سپس در ادامه روایتی دیگر نقل میکند:
وروينا ذلك ايضا ، من أبي سعيد الخدري رضي الله عنه ، ولفظه : كنا معشر الأنصار نبور أولادنا بحبهم علياً رضي الله عنه ، فإذا ولد فينا مولود فلم يحبه عرفنا أنه ليس منا .
ابی سعید خدری گفت: ما گروه انصار فرزندانمان را با محبت و دوستی علی (علیه السلام) آزمایش میکرديم، اگر فرزندی به دنیا میآمد و علی را دوست نداشت، میفهمیدیم که از ما نیست.
اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب کرم الله وجهه، تالیف ابن الجزری، صفحه ۵۷-۵۸، چاپ مکتبة الامام امیر المومنین علی علیه السلام
ابن الجزری در ابتدای کتابش بر صحیح بودن روایات کتاب تصریح میکند و مینویسد:
وبعد فهذه احاديث مسندة مما تواتر وصح.
احادیث موجود در این کتاب همگی مسند و متواتر و صحیح هستند.
اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب کرم الله وجهه، تالیف ابن الجزری، صفحه ۴۵، چاپ مکتبة الامام امیر المومنین علی علیه السلام
٢- موفق بن احمد خوارزمی، عاصمی مکی و محب الدین طبری از علمای اهل سنت عمری روایت کردهاند:
۲۹۱ـ وبهذا الاسناد عن أبي سعد السمان هذا ، أخبرني أبو سعد أحمد بن محمد الماليني ـ بقراءتي ـ عليه حدثنا أبو بكر محمد بن حيان الدير عاقولي حدثنا محمد بن الحسين بن حفص الاشناني ، حدثنا محمد بن يحيى الفارسي ، عن سليمان بن حرب ، عن يونس بن سليمان التميمي ، عن أبيه ، عن زيد بن يثيع قال : سمعت أبا بكر الصديق (انديق) يقول : رأيت رسول الله خيم خيمة وهو متكئ على قوس عربية ، وفي الخيمة علي وفاطمة والحسن والحسين : فقال : يا معاشر المسلمين ، أنا سلم لمن سالم أهل الخيمة ، وحرب لمن حاربهم ، وولي لمن والاهم ، لا يحبهم إلا سعيد الجد ، طيب المولد ، ولا يبغضهم إلا شقي الجد ، ردي الولادة ، فقال رجل : يا زيد أأنت سمعت منه؟ قال أي ورب الكعبة .
زید بن یثیع گفت: از ابو بكر شنیدم که میگفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در خیمه دیدم که بر فرشی عربی نشسته و تکیه داده بود، علی و فاطمه و حسن و حسين (علیهم السلام) نیز در خیمه بودند، آن حضرت فرمود: ای مسلمانان! هر کس با اهل خیمه دوست باشد من با او دوست هستم و هر کس با آنان دشمن باشد من با او دشمنم، آنان را دوست ندارد مگر آن انسان سعادتمندی که ولادتی پاک دارد و دشمن نيست با آنان مگر بدبخت شقاوتمندی که ولادتی ناپاک دارد. مردی از زید پرسید: آیا واقعا از او (ابو بکر) چنین چیزی شنیدی؟! زید گفت: بله، به پروردگار کعبه قسم.
المناقب، تالیف خوارزمی، صفحه ۲۹۶-۲۹۷، حدیث ۲۹۱، چاپ موسسه النشر الاسلامی
الریاض النضرة، تالیف محب الدین طبری، جلد ۳، صفحه ۱۵۴، چاپ دار الکتب العلمیة
سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل و التوالی، تالیف عاصمی شافعی مکی، جلد ۳، صفحه ۴۴، چاپ دار الکتب العلمیة
۳- ابن عساکر دمشقی عالم بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
أخبرنا أبو القاسم هبة الله بن عبد الله أنا أبو بكر الخطيب أخبرني أبو القاسم عبد العزيز بن محمد بن علي المطرز نا عبد الرحمن بن عمر بن محمد المعدل بمصر نا محمد بن الحارث بن الأبيض القرشي نا عبد السلام بن أحمد نا إبراهيم بن صالح أبو صالح أنا مالك بن أنس عن محبوب بن أبي الد قال قالت الأنصار إن كنا لنعرف الرجل إلى غير أبيه ببغضه علي بن أبي طالب .
انصار گفتند: ما بودن شخص را به وسیلهی بغض وی به علی بن ابی طالب (علیهما السلام) میشناختیم.
تاریخ مدینة دمشق، تالیف ابن عساکر دمشقی، جلد ۴۲، صفحه ۲۸۷، چاپ دار الفکر
۴- قندوزی حنفی روایت کرده است:
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: یا علي لا يحبك الا طاهر الولادة و لایبغضك لا خبيث الولادة.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی! تو را دوست نمیدارد مگر حلال زاده و تو را دشمن نمیدارد مگر حرامزاده.
ینابیع المودة، تالیف قندوزی حنفی، جلد ۱، باب ۴۴، صفحه ۱۵۸، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات
اللهم العن اعداء اهل البیت .
ادامه مطلب
محبت امام حسن علیه السلام در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله (به روایت صحیحترین کتاب حدیثی اهل سنت عمری)
مسلم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:
٥٦ - (٢٤٢١) حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ، حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللهِ بْنُ أَبِي يَزِيدَ، عَنْ نَافِعِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهُ قَالَ لِحَسَنٍ: اللهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَأَحْبِبْ مَنْ يُحِبُّهُ»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد حسن بن علی (علیهما السلام) فرمود: خداوندا او را دوست دارم؛ پس دوست بدار هر آن کس را که او را دوست دارد.
صحیح مسلم، تالیف مسلم بن حجاج نیشابوری، صفحه ۱۱۳۱، حدیث ۲۴۲۱، چاپ دار طیبة
اذعان ابن اثیر جزری به تقسیمکننده بودن دوزخ بودن امیر المومنین علیه السلام
ابن اثير از علمای بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
وَفِي حَدِيثِ عَلِيٍّ أنَا قَسِيم النارِ» أَرَادَ أَنَّ النَّاسَ فرِيقان: فريقٌ مَعِي، فهُم عَلَى هُدًى، وَفَرِيقٌ عليَّ، فهُم عَلَى ضَلال، فنِصفٌ مَعِي فِي الْجَنَّةِ، وَنِصْفٌ عليَّ فِي النَّارِ.
در حدیثی که از علی علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود: من تقسیمکننده دوزخ هستم؛ یعنی مردم بر دو گروهند: گروهی که با من هستند و اهل بهشت و گروهی که علیه من هستند و در دوزخاند.
النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تالیف ابن اثیر جزری، جلد ۴، صفحه ۶۱، چاپ موسسه التاریخ العربی
قتل عایشه به دست معاویه (به اعتراف اهل سنت عمری)
رشید الدین فضل الله وزیر و مورخ بزرگ اهل سنت عمری مینویسد:
در ربیع الابرار زمخشری و در کامل السفینه این حدیث معتبر است که معاویه عائشه را به خانه خود دعوت کرد و سرچاهی به نی بپوشید و بر آن کرسی آبنوسین نهاد و عایشه ام المومنین (ام الفاسقین) را بر آنجا نشاند. بر نشستن و فرو رفتن همان بود. معاویه بفرمود تا چاه را با آهک بینباشتند.
جامع التواریخ، تاریخ ایران و اسلام، تالیف رشید الدین فضل الله، جلد ۲، صفحه ۱۲۱۸، چاپ مرکز پژوهشی میراث مکتوب
خواند میر مورخ نامی اهل سنت عمری در کتاب تاريخ حبیب السير روایت مشابهی را به نقل از تاریخ حافظ ابرو» از مورخین و علمای اهل سنت عمری در مورد قتل عایشه توسط معاویه نقل میکند:
در تاریخ حافظ ابرو از ربیع الابرار و کامل السفینه منقول است که در شهور سنه سته و خمسين که معاویه بن ابی سفیان جهت بیعت یزید به مدینه رفته حسین بن علی المرتضی (علیهما السلام) و عبد الله بن عمر و عبد الرحمن ابن ابی بکر و عبد الله بن زبير [.] را برنجانيد صديقه (عایشه کذابه) [.] زبان ملامت و اعتراف بر وی بگشاد و معاویه در خانه خویش چاهی کنده سر آن را به خاشاک پوشید و کرسی آبنوس بر زیر آن نهاد آنگاه صدیقه (عایشه کذابه) را جهت ضیافت طلب داشت و بر آن کرسی نشاند تا در چاه افتاد و معاویه سر چاه را به آهک مضبوط کرده از مدینه به مکه رفت.
تاريخ حبيب السير، تالیف خواند میر، جلد ۱، صفحه ۴۲۵، چاپ انتشارت خيام
درباره این سایت