شفا گرفتن زائر امام رضا علیه السلام در حرم آن حضرت (به روایت اهل سنت عمری)


جوینی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


۴۹۱- أنبأني الشيخ محي الدين عبد الحميد بن أبي البركات الحربي، و أمين الدين أبو الفضل إسماعيل بن أبي عبد اللّه ابن حمّاد العسقلاني، قالا: أنبأنا أبو أحمد عبد الوهاب بن عليّ بن عليّ إجازة، أنبأنا زاهر بن طاهر بن محمد المستملي [ظ] إجازة، قال: أنبأنا أبو بكر الحسين بن عليّ، أنبأنا محمد بن عبد اللّه الحافظ، قال: سمعت أبا القاسم ابن عليّ المعمري يقول: سمعت أبي يقول: سمعت أبا النضر المؤذّن النيسابوري يقول: أصابتني علّة شديدة ثقل فيها لساني فلم أقدر منها على الكلام فخطر ببالي زيارة الرضا عليه السلام و الدعاء عنده و التوسّل به إلى اللّه تعالى ليعافيني فخرجت زائرا و زرت الرضا و قمت عند رأسه و صلّيت ركعتين، و كنت في الدعاء و التضرّع مستشفعا صاحب القبر إلى اللّه عزّ و جلّ أن يعافيني من علّتي و يحلّ عقدة لساني إذ ذهب بي النوم في سجودي، فرأيت في منامي كأن القمر قد انفرج فخرج منه رجل آدم كهل شديد الأدمة، فدنا منّي فقال: يا أبا النضر قل: لا إله إلا اللّه» قال: فأومأت إليه كيف أقول ذلك و لساني منغلق؟فصاح عليّ صيحة و قال: تنكر للّه القدرة؟ قل:لا إله إلا اللّه» قال: فانطلق لساني فقلت: لا إله إلا اللّه» و رجعت إلى منزلي راجلا و كنت أقول: لا إله إلا اللّه»و لم ينغلق لساني بعد ذلك.


حاکم نیشابوری نقل کرده است که شخصی به نام ابو نضر موذن می‌گفت: به بیماری سختی مبتلا گشتم، در آن بیماری زبانم بند آمد و قادر بر سخن گفتن نبودم. به ذهنم خطور کرد به زیارت قبر امام رضا (علیه‏ السلام) بروم و و نزد مرقد و بارگاه شریف ایشان دعا و توسل کنم و از خدا بخواهم مرا از این بیماری نجات دهد. به قصد زیارت قبر امام رضا (علیه‏ السلام) از نیشابور خارج شدم و قبر آن حضرت را زیارت کردم و در سمت بالاى سر آن حضرت مشغول خواندن نماز شدم و امام رضا (علیه‏ السلام) را شفیع قرار دادم و از خدا خواستم به احترام و منزلت و مقام ایشان مشکل زبانم را برطرف سازد. در سجده نماز خوابم برد در خواب دیدم ناگهان ماه شکافته شد و مردی از آن خارج شد و به نزدیک من آمد و صدا زد: ای ابو نضر! بگو: لا اله الا الله‏. من با دست اشاره کردم که قادر بر سخن گفتن نیستم و زبانم بند آمده است. آن مرد بر سرم فریاد زد و فرمود: مگر به قدرت خدا ایمان نداری؟ بگو: لا اله الا الله‏. من که تا آن هنگام لال بودم یک‏باره زبانم باز شد و گفتم: لا اله الا الله‏. من نیز به شکرانه این نعمت الهی، از مشهد پیاده بازگشتم و در طول مسیر همواره ذکر لا اله الا الله‏ را بر زبان داشتم و بعد از آن زبانم بند نیامد.


فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۱، صفحه ۲۱۷، چاپ دار الحبیب



مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها